ترجمه مقاله

ازخ

لغت‌نامه دهخدا

ازخ . [ اَ زَ ] (اِ) دانه های سخت باشد که از بدن آدمی برآید و درد نکند و آنرابعربی ثؤلول گویند. (برهان ). سِلعه . (منتهی الارب ).زگیل . زخ . آزخ . آژخ . بالو. صاحب ذخیره ٔ خوارزمشاهی گوید: ثُؤْلول ، و آنرا بشهر من یعنی گرگان گندمه گویند و اندر بعضی شهرهای خراسان ازخ گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ): ثعران و ثعروران بالضم فیهما؛ دو ازخ غلاف نره ٔ ستور و دو ازخ پستان گوسفند. (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله