ترجمه مقاله

ازم

لغت‌نامه دهخدا

ازم . [ اَ ] (اِخ ) ناحیه ای از نواحی سیراف ، دارای آبهای شیرین و هوای نیک و بدانجا منسوبست بحربن یحیی بن بحر الازمی الفارسی و حسن بن علی بن عبدالصمدبن یونس بن مهران ابوسعید البصری معروف بالازمی . (از معجم البلدان ). || منزلی بین سوق الاهواز و رامهرمز و از آنجاست محمدبن علی بن اسماعیل المعروف بالمبرمان النحوی ، و درباره ٔ ازم گفته است :
من کان یأثر عن آبأه شرفاً
فاصلنا اَزَم ٌ اُصطمَّة الخُوز.

(معجم البلدان ).


ازم شهرکیست خرد [ بخوزستان ] با نعمت بسیار. (حدود العالم ).
ترجمه مقاله