ازکیاء
لغتنامه دهخدا
ازکیاء. [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ زکی . (منتهی الارب ). پاکان . صاحبان ذهن صافی . (غیاث اللغات ) :
ازبس مکان که داده و تمکین که کرده اند
خشنودم از کیای ری و ازکیای ری .
تا این بشارت به امرا و اکابر و صدور معارف و قضاة و رؤساء و مشایخ و ازکیا و اعیان ... (جهانگشای جوینی ).
ازبس مکان که داده و تمکین که کرده اند
خشنودم از کیای ری و ازکیای ری .
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 454).
تا این بشارت به امرا و اکابر و صدور معارف و قضاة و رؤساء و مشایخ و ازکیا و اعیان ... (جهانگشای جوینی ).