ترجمه مقاله

استار

لغت‌نامه دهخدا

استار. [ اِ ] (معرب ، اِ) (معرب چهار) چهار. اربعه . چهارتا. (منتهی الارب ). جوالیقی گوید: الاستار، قال ابوسعید: سمعت العرب تقول للأربعة «استار» لانه بالفارسیة «چهار» فاعربوه فقالوا «استار». (المعرب چ احمد محمد شاکر ص 42). || «چهار مثقال ». (ابن سرافیون ). || وزنی که چهار مثقال و نیم باشد. (رشیدی ) (غیاث اللغات ) (مهذب الاسماء). چهار و نیم مثقال . (منتهی الارب ). یعنی چهار بار و نیم . معادل شصت وهشت جو میانه و چهار قسمت از هفت قسمت یک جو. || ده درم سنگ . (مؤید الفضلاء). || شش درم سنگ . (فرهنگ اسدی نسخه ٔ مدرسه ٔ سپهسالار). || ستیر . و آن شش درم سنگ و نیم است . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ) (اوبهی ). در بعضی مواضع شش و نیم درم دارند. (مؤید الفضلاء). شش درهم و دو دانگ . شش درهم و سه سبع. وزنی معادل ربع عشر من . (مفاتیح ). چهل یک من ، و آن به وزن دراهم شش درهم و نیم است اصطلاحاً نه تحقیقاً. استیر. (جوهری در کلمه ٔ اوقیه ). ج ، اساتر، اساتیر. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ).
- استار طبی ؛ شش درهم و دو ثلث . شش درهم و نیم : بگیرند آب خسک تر، ده استار. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ، متعلق به کتابخانه ٔ مؤلف ). بگیرند خیارشنبر و مویز دانه بیرون کرده از هر یکی سه استار. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و ده استار لعاب اسپغول اندرین آب کنند و بقوام آرند... (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). بگیرند زیره ٔ کرمانی دو مثقال ... شکر هشت استار همه را بکوبند و به انگبین بسرشند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و داروها را اندر یک من آب بپزند تا بمقدار ده استار بازآید. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
ترجمه مقاله