استانیدن
لغتنامه دهخدا
استانیدن . [ اِ دَ ] (مص ) گرفتن . (آنندراج ). ستاندن . استاندن . || بازداشتن . (برهان ) (سروری ) (رشیدی ). || منع رفتن کردن . (برهان ). متوقف ساختن :
مرکب استانید و پس آواز داد
آن پیام وآن تحیت باز داد.
مرکب استانید و پس آواز داد
آن پیام وآن تحیت باز داد.
مولوی (در داستان تاجر و طوطی ).