ترجمه مقاله

استتباع

لغت‌نامه دهخدا

استتباع .[ اِ ت ِت ْ ] (ع مص ) پس روی کردن خواستن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). || استتباع ؛ هو المدح بشی ٔ علی وجه یستتبع المدح بشی ٔ آخر. (تعریفات جرجانی ). استتباع ؛ هو مصدر من باب الاستفعال و هو عند اهل البدیع من المحسنات المعنویة. و یسمّی بالمدح الموجه ایضاً. کما فی مجمع الصنایع و هو المدح بشی ٔ علی وجه یستتبع المدح بشی ٔ آخر، کقول ابی الطیب ، شعر:
نهبت من الاعمار ما لو حویته
لهنّئت الدنیا بانّک خالد.
مدحه بالنهایة فی الشجاعة اذاکثر قتلاه بحیث لو ورث اعمارهم لخلد فی الدنیا علی وجه یستتبعمدحه بکونه سبباً لصلاح الدنیا و نظامها حیث جعل الدنیا مهناة لخلوده . و لامعنی لتهنئة احد لشی ٔ لافائدة له فیه . کذا فی المطول . (کشاف اصطلاحات الفنون ). به اصطلاح شعرا نوعی از صنایع شعری است که آنرا مدح موجه نیز خوانند و آن ستودن ممدوح است بمدحی که منتج مدح دیگر باشد. مثال : شاعر گوید:
آن کند کوشش تو بر اعدا
که کند بخشش تو بر دریا.
ز رشک ساعدش در خون نشسته
ید بیضا برنگ پنجه ٔ گل .

مفید بلخی (آنندراج ).


ترجمه مقاله