ترجمه مقاله

استثاره

لغت‌نامه دهخدا

استثاره . [ اِ ت ِ رَ ] (ع مص ) استثارت . برانگیختن . (از منتهی الارب ): و چون قوت و شوکت آن جماعت را با خویش می اندیشید و استثارت فتنی که پیش از این صادر شده است ... (جهانگشای جوینی ). || گرد برانگیختن . (تاج المصادر بیهقی ). || استثاره ٔ قی ؛ با پر بردن داروئی به گلو قی کردن را.
ترجمه مقاله