ترجمه مقاله

استحصاف

لغت‌نامه دهخدا

استحصاف .[ اِ ت ِ ] (ع مص ) استوار گردیدن . (منتهی الارب ). استوار شدن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). مستحکم شدن . || تنگ و خشک شدن . (منتهی الارب ). تنگ شدن سوراخ : استحصاف شرم زن ؛ یابس و مضیق شدن . || استحصاف زمان بر کس ؛ سخت شدن روزگار. (از منتهی الارب ). سخت شدن زمانه بر کسی . تنگ شدن روزگار بر وی .
ترجمه مقاله