ترجمه مقاله

استدرار

لغت‌نامه دهخدا

استدرار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بسیاری شیر: استدر اللبن ؛ کثر. (قطر المحیط). || طلب شیر کردن . شیر خواستن . (منتهی الارب ). || آوردن شیر از پستان . بیرون آوردن شیر از پستان . (تاج المصادر بیهقی ). || بیرون آوردن باران از ابر. (تاج المصادر بیهقی ). آوردن باران ازابر. (زوزنی ). || بیرون آوردن تک از ستور. (تاج المصادر بیهقی ). آوردن تک از ستور. (زوزنی ). || استدرار معزی ؛ خواهش نر کردن آن . (منتهی الارب ). نَر جستن بُزِ ماده . گُشن خواستن ماده بز.
ترجمه مقاله