ترجمه مقاله

استشاره

لغت‌نامه دهخدا

استشاره . [ اِ ت ِ رَ ] (ع مص ) استشارت . مشورت خواستن . مشاورت خواستن از کسی . (منتهی الارب ). مشاورت کردن خواستن . (زوزنی ): اول استشاره پس استخاره . || انگبین چیدن . (منتهی الارب ). || بوئیدن گشن ، ماده را تا بداند باردار است یا نه . || پوشیدن لباس فاخر را. (منتهی الارب ). || هویدا شدن کاری . || فربه شدن اشتر. (تاج المصادر بیهقی ). فربه شدن شتر. (منتهی الارب ).
- استشاره کردن ؛ طلب مشورت کردن . شور کردن . دستوری خواستن از. مشورت کردن خواستن از. مشورت کردن . (غیاث ). صلاح پرسی . (غیاث ).
ترجمه مقاله