ترجمه مقاله

استطاله

لغت‌نامه دهخدا

استطاله . [ اِ ت ِ ل َ ] (ع مص ) استطالت . دراز شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (منتهی الارب ). دراز کشیدن . || درازی . طول . || تکبر کردن . (منتهی الارب ). گردن کشی کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || دراز پنداشتن . طویل شمردن . || چندی از قومی کشتن زیاده از آنچه ایشان از قوم تو کشته اند: استطالوا علیهم ؛ کشتند بیشتر از آنکه آنها کشته بودند. (منتهی الارب ).
- استطاله دادن ؛ اطاله دادن . امتداد دادن .
ترجمه مقاله