ترجمه مقاله

استمتاع

لغت‌نامه دهخدا

استمتاع . [ اِ ت ِ تا ] (ع مص ) برخوردار شدن . برخورداری یافتن . (منتهی الارب ). برخوردن از چیزی . برخوردن گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). تمتع. منتفع شدن از: استمتعت بکذا؛ منتفع شدم بدان و برخورداری یافتم .استمتع بماله ؛ برخورداری یافت بمال خود : و خردمند چگونه آرزوی چیزی کند که رنج و تعب آن بسیار باشد و انتفاع و استمتاع از آن اندک . (کلیله و دمنه ). || طلب برخوردن از چیزی نمودن . طلب برخوردن از چیزی کردن . منفعت جستن . نفع خواستن . (غیاث ). || عمره گزاردن با حج . (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله