ترجمه مقاله

استیعاب

لغت‌نامه دهخدا

استیعاب .[ اِ ] (ع مص ) گرفتن . فراگرفتن . همگی چیزی فراگرفتن . کمال . استکمال . همه را فرارسیدن . (تاج المصادر بیهقی ). استغراق . همه را فارسیدن . (زوزنی ). همه را فراگرفتن از اول تا آخر و تمام گرفتن . (غیاث ). همگی چیزی گرفتن . (منتهی الارب ) : بعد از استیعاب ابواب آداب و استکمال جمال حال بخدمت آلتونتاش خوارزمشاه موسوم شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 284). در جملگی دیار خراسان از اشراف سادات بمکنت و یسار... و بسطت باع و استیعاب اسباب ارتفاع درگذشته . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 281). || از بن برکندن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). استیصال . از بیخ برکندن . و منه الحدیث فی الانف : اذا استوعب جدعه ، الدیة اذا لم یترک منه شی ٔ. (منتهی الارب ).
- استیعاب کردن ؛ فراگرفتن .
ترجمه مقاله