ترجمه مقاله

اسحاق

لغت‌نامه دهخدا

اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن مخلدبن عبداﷲبن مطربن حنظلةبن عبیداﷲبن غالب بن الوارث بن عبیداﷲبن عطیةبن مرةبن کعب بن همام بن اسدبن مرةبن عمروبن حنظلةبن مالک بن زید مناةبن تمیم بن مر الحنظلی المروزی المعروف بابن راهویه . مکنی بأبی یعقوب . مولد سال 163 و وفات 238 هَ . ق . او میان حدیث و فقه و ورع جمع کرد و یکی از ائمه ٔ اسلام بود. دارقطنی در جمله ٔ روات از شافعی ذکر او کرده و بیهقی او را از اصحاب شافعی شمرده است و اسحاق در مسئله ٔ جوازبیع خانه های مکه با شافعی مناظره کرد و شیخ فخرالدین رازی صورت مجلس این مناظره بالتمام در کتاب خود درمناقب شافعی آورده است و چون بفضل وی آگاهی یافت درمصر کتب و مصنفات او را نسخه و گرد کرده است . و امام حنبل گوید اسحاق نزد ما امامی از ائمه ٔ مسلمانان است و فقیه تری از وی بر جسر گذاره نکرد. و اسحاق خود میگفت هفتاد هزار حدیث از بر دارم و با صد هزار حدیث سخن کنم و هرگز چیزی نشنودم جز آنکه بیاد گرفتم و هرگز هیچ چیز بیاد نگرفتم که فراموش کنم و از یاد برم . و او را مسند مشهور است و وی بحجاز و عراق و شام ویمن رفته و از سفیان بن عیینه و طبقه ٔ او حدیث شنیده و بخاری و مسلم و ترمذی از او سماع دارند. ولادت او بسال 161 و بقولی 163 و بقول دیگر 166 هَ . ق . بود ودر آخر عمر به نیشابور اقامت داشت و بدانجا به شب پنجشنبه ٔ نیمه ٔ شعبان و بروایتی یکشنبه و بروایت دیگرشنبه ٔ سال 237 و یا 238 هَ . ق . درگذشت . رحمه اﷲ تعالی . و راهویه لقب پدر او ابوالحسن ابراهیم است و اورا از آن راهویه می نامیدند که در راه مکه بزاد و اسحاق گوید: عبداﷲبن طاهر امیر خراسان از من پرسید که از چه ترا ابن راهویه گویند و مراد از این نام چیست و آیا ترا بدین شهرت خواندن مکروه تو باشد؟ گفتم ای امیر پدرم در راه بزاده است و از اینرو مروزیان او را راهویه نامیدند و پدر من این شهرت دوست نمیداشت لیکن من آنرا ناخوش ندارم . (ابن خلکان چ طهران ص 68).
در نامه ٔ دانشوران آمده : کنیت او ابویعقوب و اسمش اسحاق پسر ابی الحسن ابراهیم بن مخلدبن ابراهیم ، از معارف محدثین و قدماء متفقهین اهل سنت و جماعت بشمار میرود و نژاد وی با آل حنظله که بطنی از بنی تمیمند پیوسته گردد. در بدایت حال بشهر مرو که از امهات بلاد خراسان بوده می نشست با محمدبن ادریس شافعی همعصر بلکه همعنان بود. فاضل طیبی در حاشیه ٔ تفسیر کشاف از جامعالاصول چنین نقل کرده : ابویعقوب اسحاق بن ابراهیم التمیمی المعروف بابن راهویه احد ارکان المسلمین و علم من اعلام الدین و ممن جمع بین الحدیث و الفقه و الاتقان و الحفظ و الورع . احمدبن حنبل که یکی از ائمه ٔ مذاهب اربعه است در ستایش فقاهت و فضل او میگفته : اسحاق عندنا امام من ائمة المسلمین و ماعبر الجسر افقه من اسحاق ؛ یعنی ابن راهویه بعقیدت ما یکی از پیشوایان مسلمانان است و از جسر دارالسلام فقیهی از او برتر عبور نکرده . قاضی بن خلکان مورخ گوید: ابن راهویه در سال یکصدوشصت وسه و یا شصت وشش هجری بوجود آمد و برای تحصیل کمال مدتی مدید در رحل و ارتحال شد و از مشایخ بلاد چند مانند ملک حجاز و کشور عراق و صقع یمن و قطر شام اخذ حدیث نمود و در نزد سفیان بن عیینه و کسانی که در طبقه ٔ او بودند روزگاری بتلمذ بسر برد و هم بتصریح دارقطنی و بیهقی از امام شافعی کسب علم کرد و اجازه ٔ روایت یافت تا خود بمقام املا و افادت رسید. پس در شهر نیشابور مسکن گزید و در آنجا بر منبر تدریس ارتقا جست محدثین عامه مثل بخاری و مسلم و ترمذی از لسان او استماع حدیث کردند امالی و مرویات وی را در مطاوی کتب اخبار ثبت کردند خود در سعه ٔ احاطت و قوت حفظ خویش گفتی : احفظ سبعین الف حدیث و اذاکر بمائة الف حدیث و ماسمعت شیئاً قط الا حفظته و لاحفظت شیئاً قطفنسیته ؛ یعنی هفتاد هزار حدیث به حافظه سپرده ام و در یک صد هزار حدیث مباحثه میکنم . هیچگاه چیزی نشنیدم مگر آنکه حفظ کردم و هرگز نشد که چیزی را حفظ کنم و پس از حفظ از خاطر ببرم . زمانی که ابن راهویه در شهرنیشابور اقامت داشت و از وجوه مشایخ فن حدیث محسوب میشد حضرت امام همام علی بن موسی الرضا صلوات اﷲ و سلامه علیه در سفری که بر حسب احضار مأمون عباسی عازم مرو بود بدان بلد نزول اجلال فرمود. ابن راهویه از کسانی بود که در جمع جمهور رواة و محدثین آن شهر حدیث سلسلةالذهب از لسان همایون آن جناب اصغاء نمود چنانکه شیخ صدوق محمدبن علی بن حسین بن موسی بن بابویه در کتاب عیون اخبار الرضا بوسائطی چند از ابوالصلت عبدالسلام بن صالح هروی روایت کرده که گفت زمانی که علی بن موسی الرضا از نیشابور عزیمت مرو فرمودند من بسعادت ملازمت رکاب آن جناب شرفیاب بودم . چون استر شهبای آن حضرت که در آن حال بر آن جلوس داشت به چارسوی نیشابور قدم نهاد ناگاه محمدبن رافع و احمدبن حارث و یحیی بن یحیی و اسحاق بن راهویه و جماعتی از اهل علم بلجام بغله ٔ وی بیاویختند و از در التماس عرضه داشتند: بحق آبائک الطاهرین حدثنا بحدیث سمعته من ابیک ؛ یعنی بحرمت نیاکان پاک خود که ما را خبر ده بحدیثی که از پدر خویش شنیده باشی . ابوالصلت گوید: فاخرج رأسه من العماریة و علیه مطرف خز ذووجهین ؛ یعنی این بشنید سر مبارک از عماری بیرون کرد بر حالتی که کسوتی دورویه از خز بر دوش داشت و فرمود: حدثنی ابی العبد الصالح موسی بن جعفر قال حدثنی ابی الصادق جعفربن محمد قال حدثنی ابی ابوجعفر محمدبن علی باقر علم الانبیاء قال حدثنی ابی علی بن الحسین سیدالعابدین قال حدثنی سید شباب اهل الجنة الحسین (ع ) قال حدثنی علی بن ابی طالب علیهم السلم قال سمعت رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله و سلم یقول سمعت جبرئیل (ع ) یقول قال اﷲ جل جلاله : انی انا اﷲ لااله الا انا فاعبدونی . من جاء منکم بشهادة ان لااله الااﷲ بالاخلاص دخل حصنی و من دخل حصنی امن عذابی ؛ حاصل ترجمت آنکه از اسلاف اشراف من تا امیرالمؤمنین علی صلوات اﷲ علیه هر لاحقی از سابق خویش روایت آورده اند که آن حضرت فرمود از خواجه ٔ عالمیان رسول خدای شنیدم که فرمود از پیک پروردگار جبرئیل شنیدم که گفتی خدای جل جلاله فرمود منم خداوند یگانه که جز من پروردگاری نیست پس مرا پرستید. از شما مردم هر آن کس که از روی اخلاص و صمیم قلب به یگانگی من گواهی دهد و کلمه ٔ توحید بر زبان آورد در حصن حراست من داخل گردد و هرکه در حصن من درآید از رنج شکنجه ٔ من آسوده ماند. هم شیخ صدوق علیه الرحمه در کتاب عیون این حدیث را بعبارت و روایت دیگر از ابن راهویه نقل آورده گوید: محمدبن موسی بسند خویش از یوسف بن عقیل مرا حکایت کرد که اسحاق بن راهویه خود گفت چون امام ابوالحسن رضا صلوات اﷲعلیه بشهر نیشابور رسید و خواست بعزیمت لقاء مأمون بجانب مرو بیرون رود اصحاب حدیث در حضرت او گرد آمدند و عرض کردند یابن رسول اﷲ ترحل عنا و لاتحدّثنا بحدیث فنستفید منک ؛ یعنی ای فرزند رسول از شهر ما کوچ میکنی بر حالتی که ما را بروایت حدیثی از خود مستفید نفرموده ای . آن حضرت بگاه این سخن در عماری نشسته بودچون این بشنید جمال همایون از عماری طالع ساخت و فرمود سمعت ابی موسی بن جعفر یقول سمعت ابی جعفربن محمدیقول سمعت ابی محمدبن علی یقول سمعت ابی علی بن الحسین بن علی یقول سمعت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات اﷲ و سلامه علیهم یقول سمعت رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله یقول لااله الاّ اﷲ حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی . ابن راهویه گوید چون راحله ٔ حضرت درگذشت ما را نداکرد و فرمود: بشروطها و انا من شروطها. صدوق گوید مراد آنست که شرط این معنی عذاب آن است که مرد موحد بشروط توحید اقرار آورد که از آن جمله است اعتراف بامامت علی بن موسی صلوات اﷲ علیه و آنکه آن حضرت حجت پروردگار باشد بر تمامت بندگان و طاعت او بر جمیع مکلفین مفروض است . میر معاصر در کتاب روضات گوید از روایت این خبر شریف قرب اسحاق بن راهویه براه نجات استنباطشود. شیخ نحریر علی بن عیسی الوزیر در کشف الغمه از ابوالقاسم قشیری حکایت کرده که گفت چون این حدیث ببعضی از امراء سامانیه رسید بفرمود تا آن را بسلسله ٔ سند با طلا بنوشتند و آن مکتوب زرین همی حراست کرد تا هنگام وفاتش دررسید پس وصیت کرد که آنرا با جثه ٔ وی در قبر دفن کنند. پس از موت او را دیدند از ماجرا و حالش پرسیدند گفت : غفر لی بتلفظی بلا اله الا اﷲ و تصدیقی محمداً رسول اﷲ مخلصاً و انی کتبت هذا الحدیث بالذّهب تعظیماً و احتراماً؛ یعنی گناهان من آمرزیده گشت از بهر آنکه به یگانگی خدای اقرار آوردم و برسالت پیغمبر گواهی دادم و این حدیث مبارک از روی احترام با زر نویساندم .
ارباب سیر و اصحاب تفاسیر آورده اند که مابین ابن راهویه و محمدبن ادریس شافعی زمانی که آن دو فقیه اسلام مجاور بیت اﷲ الحرام بودند در این مسئله اختلاف افتاد که آیا خانه های مکه رافروختن و کرایه دادن و سائر تصرفات مالکانه کردن جائز است یا نی . شافعی مانند برخی از علماء خاصه بملکیت قائل بود و از این روی بیع و شراء و اجاره ٔ آنها جائز میدانست و ابن راهویه بر عقیدت ابوحنیفه و بعضی از شیعه میرفت و باقتضای عدم ملکیت جمیع مسلمانان رادر تصرفات آنها مساوی می گرفت . چون با هم بمناظرت نشستند شافعی ابن راهویه را الزام داد و از عقیدت خویش بازگردانید و ما اکنون بماده ٔ نزاع و منشاء خلاف اشارت میکنیم و ادله ٔ شافعی را که بدانها بر ابن راهویه غالب گشت در طی احتجاجات مذکور میداریم . بدان که علما را در تفسیر این کریمه اختلاف است : «ان ّ الذین کفروا و یصدون عن سبیل اﷲ و المسجد الحرام الذی جعلناه للناس سوآء العاکف فیه و الباد و من یرد فیه بالحاد بظلم نذقه من عذاب الیم .» (قرآن 25/22)؛ ترجمت ظاهر کلام مبارک آنکه بحقیقت کسانی که کافر شده اند و بازمیگردند از راه خدا و از مسجدالحرام که اهل مکه را با سوای ایشان در آن مساوی فرموده ایم و کسانی که در آنجاآئین ملحدان میسگالند جمله را از شکنجه ٔ دردناک خواهیم چشانید. اختلاف در این است که آیا مراد از تساوی مابین مکی و آفاقی که از این آیه مستفاد شود در چه چیز است ؟ قتاده و سعیدبن جبیر و عبداﷲبن عباس گفته اندمراد از تساوی در سکنی است و کسانی که در مکه اقامت دارند و آنانکه طاری و بدوی باشند هر دو در نزول و سکون خانه های آن ارض مبارک یکسانند احدی از این دو طایفه بر منزلی که در آن ساکن گشته اولی و احق از دیگری نیست عبداﷲبن عمرو و عمربن عبدالعزیز و اسحاق بن راهویه و امام ابوحنیفه و جمعی از امامیه بر این قول رفته اند و از این جهت بیع و اجاره ٔ دیار آن ارض را حرام دانسته اند و گفته اند مراد از مسجدالحرام که محل تساوی است تمام مکه باشد بدلیل آنکه از مقیم که مقابل بادی است بلفظ عاکف تعبیر شده چه اعتکاف عبادت مخصوص است که در مساجد بجای آورده شود پس مقیم منازل مکه بسان معتکف مساجد اسلام خواهد بود و مصحح این اطلاق آنکه در آیه ٔ دیگر نیز در تمام اراضی مکه استعمال شده ، قال اﷲ تعالی : سبحان الذی اسری بعبده لیلاً من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی (قرآن 1/17). چه مراد از مسجدالحرام در این آیه خصوص مسجدالحرام نیست بدلیل آنکه حضرت رسول در لیله ٔ معراج از سرای ام ّهانی به ملکوت آسمانی رفت نه از مسجدالحرام و بقولی از خانه ٔخدیجه رضی اﷲ عنها و بقولی از شعب ابیطالب رضوان اﷲ علیه و بر هر تقدیر از مسجدالحرام عروج نفرمود. پس مراد از مسجدالحرام در این آیه نیز ارض مکه خواهد بود. فعلی هذا حکم زمین مکه حکم مساجد است و تصرفات ملکیت در آنجا جایز نیست و مردم آفاق با مجاورین حرم درجمیع دیار آن ارض مبارک از جهت سکنی مساوی باشند چنانکه رسول صلی اﷲ علیه و آله و سلم فرمود: مکة مباحةلمن سبق الیها؛ یعنی زمین مکه هر کس را که بدان سبقت گرفت مباح باشد. اما حسن و مجاهد و جبائی و امام شافعی و جمعی از امامیه گفته اند مراد از مساوات حاضر و بادی تساوی در عبادتست و خدای تعالی مسجدالحرام را برای مقیم و غیره در عبادت یکسان گردانیده نه مجاور مکه بدوی را در مسجدالحرام بالخصوص از موضعی منع تواند کرد و نه بدوی مقیم را تمام پیروان دین اسلام در عبادت مسجدالحرام با هم مشارک و مساوی باشند نه مقیم را حق مجاورت اولویتی دهد و نه بادی را رنج مسافرت رجحانی نهد. مؤید این معنی آن است که رسول فرمود یا بنی عبدمناف من ولی منکم من امورالناس شیئاً فلایمنعن احداً طاف بهذا البیت او صلی ایة ساعة شاء من لیل اونهار؛ یعنی ای پسران عبدمناف از شما هر کس متولی منصبی از امور مسلمانان گردد بایستی احدی را از طواف این خانه و نماز آن منع نکند تا در هر ساعت از ساعات شبانروز که خواهد عبادت کند و این فرقه گویند استعمال مسجدالحرام در مطلق ارض مکّه از در مجاز است و بدون قرینه ٔ صریحه از معنی موضوع له صرف نظر نتوان کرد واطلاق عاکف بر مقیم قرینه را نشاید چه خود از عاکف مجازاً مجاور مسجد اراده شده . امام فخرالدین رازی در تفسیر کبیر گوید امام شافعی در انتصار این مذهب با ابن راهویه گفت : کریمه ٔ «الذین اُخرجوا من دیارهم » که در شأن اهل مکه نازل شده و حدیث نبوی که حضرت در روز فتح مکه فرمود من اغلق بابه فهو آمن ؛ یعنی کسی که در خانه ٔ خود ببندد از شمشیر مسلمانان در امان است برهانی قوی و حجتی محکم باشد بر آنکه دیار مکه ملک ساکنان آنها بوده چه در آیه و حدیث دیار و باب به آن گروه اضافه شده و در فن عربیت مقرر است که اضافه افاده ٔ ملکیت کند و هم در خبر است که چون رسول اکرم از جوار حرم بیرون آمد و بمدینه ٔ طیبه هجرت فرمود پسر عم ّ او عقیل بن ابیطالب خانه ٔ مسکون وی بفروخت و زمانی که آن حضرت بر مشرکین فیروز گشت و ملک مکه بگشاد نزول اجلال را اصحاب عظام عرضه داشتند که مناسب است تا خورشید رسالت در بیت الشرف قدیم که مهبط وحی و منزل آیات بود انتقال نماید حضرت چون این سخن شنید فرمود: هل ترک لنا عقیل من ربع؛ یعنی آیا عقیل برای ما منزلی بر جای گذاشت که امروز در آن نزول نمائیم ؟ و در بعضی از روایات بجای من ربع، من رباع آمده و کیف کان از این حدیث چنان مستفاد گردد که رسول را در حرم الهی مسکنی مملوک بوده و عقیل آنرا در معرض بیع برآورده و هم در کتب سیر ثبت است که خلیفه ٔ ثانی در مکّه خانه ٔ معروف بدارالسجن ابتیاع کرده . یابن راهویه آیا ترا گمان آن است که عمر دارالسجن را از مالکین او نخرید اگر گوئی از غیر مالکین آن ابتیاع کرده لازم آید که مالی بغیر مستحق آن داده باشد و اگر گوئی از مالکین آن بازخریده فهو المطلوب . ابن راهویه گوید چون در براهین شافعی موقع قدح نیافتم لاجرم از در انصاف بعقیدت او بگرویدم سپس بجواز بیع و شراء و اجاره ٔ دور مکه فتوی دادم . مخالفین این مذهب گویند اضافه ٔ دیار و باب در آیه و خبر از برای ملکیّت دلیلی استوار نتواند بود چرا که اضافه گاه مفید ملکیت است و گاه مفید اختصاص چنانکه عرب گوید الجل للفرس و در این مورد قرینه از برای تعیین احدالمعنیین نیست و از این جهت شکی در ولایت پدید آید و اینچنین حجت استدلال را نشاید و هم در کتب سیر و تواریخ و مجامیع خطب و مکاتیب مضبوط است که امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب بر عهده ٔ قثم بن عباس که بعهد خلافت آن جناب عامل مکه بود فرمانی مشتمل بر تکالیف ایالت و وظائف حکومت داشت و این کلام در جمله ٔ عبارات آن منشور مسطور فرمود: و مر اهل مکة الاّیأخذوا من ساکن اجراً فان ّ اﷲ تعالی یقول سواء العاکف فیه و الباد. (قرآن 25/22). العاکف المقیم به و البادی الذی یحج الیه من غیر اهله ؛ یعنی مردمان مکه را فرمان ده که از ساکنین آن دیار اجرت سکنی نگیرند چرا که خدای تعالی فرماید عاکف و بادی در زمین مکه یکسان باشند و عاکف آن کس است که در مکه اقامت دارد و بادی آن است که از غیر اهل مکه باشد و برای گذاردن حج بمکه وارد آید - انتهی .
وفات ابن راهویه در شب شنبه یا یکشنبه یا پنجشنبه پانزدهم شهر شعبان از سال دویست و سی و هفت و بقولی سی و هشت بشهر نیشابور بود.ابن خلکان گوید: راهویه بفتح راء بعد از آن الف و هاء ساکنه پس واو مفتوحه و بعد از آن یاء ساکنه و بعداز یاء ساکنه هاء، لقب ابراهیم پدر ابن راهویه است و وجه تلقب وی بدین نام آن است که در طریق مکه متولدگشت و طریق بفارسی به معنی راه و ویه به معنی جستن است گویا او را از راه یافته اند و بعضی راهویه بضم هاء و سکون واو و فتح یاء خوانند. از اسحاق بن راهویه روایت است که خود گفت عمیدالدین طاهر امیر خراسان مرا فرمود ترا از چه راهویه گویند و معنی این لفظ چه چیز است و آیا ترا کراهت است که بدین نام خوانده آئی ؟گفتم ایها الامیر پدرم در طریق مکه متولد گردیده مردمان مر او را راهویه گفتند یعنی کسی که در راه متولدشده پدرم کراهت داشت که او را بدین نام خوانند ولی مرا کراهتی از این نام نیست . (نامه ٔ دانشوران ج 1 ص 479). و رجوع به ابن راهویه و روضات الجنات ص 100 و نیز در همان کتاب ذیل ترجمه ٔ محمدبن الحسن بن علی الطوسی (ص 580) و حبیب السیر جزو 3 از ج 2 ص 101 و 102 و الاعلام زرکلی ج 1 ص 95 شود.
ترجمه مقاله