ترجمه مقاله

اسدی

لغت‌نامه دهخدا

اسدی . [ اَ س َ ] (اِخ ) علی بن احمد اسدی طوسی مکنی به ابی نصر. کنیه و نام و نسب او بهمین صورت در کتب تذکره آمده و اسدی در انجام کتاب الابنیة عن حقایق الادویة نام و نسب خود را همچنان نوشته است . اسدی لقب یا تخلص شعری است که در انجام همان کتاب و گرشاسبنامه خود را بدان خوانده و تذکره نویسان هم او را بدین طریق یاد کرده اند. قاضی نوراﷲ ششتری از فرهنگ لغات فرس تألیف اسدی و اظهار خود او نقل میکند که نسب او بپادشاهان عجم منتهی میشود. و صاحب مجمع الفصحاء بتقلید او بی سندی وی را بشهریاران ایران مُنتسب میشمارد. ولی در نسخ خطی و چاپی فرهنگ اسدی از آنچه قاضی نوراﷲ نوشته است اثری نیست . و از این گذشته اسدی نسبتی است بچندین قبیله ٔ عرب که ذکر آنها در الانساب آمده است و عده ای از گذشتگان بدین نسبت شهرت یافته اند، اگرچه ممکن است نسبت او باشد از جهة ولاء چنانکه بسیاری از ایرانیان بهمین نظر بقبائل عرب منسوب اند. در اینکه مولد یامنشاء یا موطن او شهر طوس بوده هیچ تردید نیست ، چه قطع نظر از اتفاق تذکره نویسان و شهادت خط اسدی در انجام الابنیة، مقدّمه ٔ گرشاسبنامه نیز شاهد این نسبت میباشد. اسدی از گویندگان قوی طبع و باریک اندیش و ژرف بین ایران است ، زیرا پس ازآنکه فردوسی داستانسرائی را بآخرین درجه رسانیده و کلمات خوش آهنگ و دلفریب و ترکیبات مأنوس که در بحر متقارب میگنجد و با داستان حماسی مناسب است و معانی طبیعی (؟) در ضمن آن میتوان آورد بکار برده و مجال سخن را بر پیروان خود هرچه تنگتر ساخته است ، اسدی بداستان سرائی گرائیده و بنظم داستانی که از بسیاری جهات بشاهنامه نزدیک و برخی قصه های آن با نظائر خود از شاهنامه جزئی تفاوت آنهم در شاخ و برگ قصّه دارد دست برده و با تنگی مجال سخن بمدد وسعت فکر و طبع ورزیده و روان ، دری تازه به روی سخن گویان گشوده و طرزی نو بنیاد نهاده است . این سبک تازه که از روش قصیده پردازی عنصری و امثال وی آثار نمایانی دارد و بجای لطافت و سلامت ابیات شاهنامه یک نوع درشتی و جزالت بخود گرفته و از حیث طبیعی بودن معانی بپایه ٔ آنها نمیرسد ازآن جهت که بر معانی تازه و ترکیبات غیرمبتذل مشتمل است و قوت و قدرت طبع گوینده را بر ابداع افکار و اختراع تراکیب میرساند، اسدی را در صف گویندگان بزرگ واستادان بلندمرتبه قرار میدهد. اسدی برای معانی عادی تعبیرات و تشبیهاتی آورده که بواسطه ٔ تناسب و حسن استعمال آنها را از ابتذال خارج کرده و بکسوت غیرعادی و به اصطلاح ادبا در لباس غرابت جلوه داده است . ابیات او بتشبیه و مجازهای تازه و صنایع لفظی و معنوی مشحون ، و اکثر آنها دارای چندین صنعت میباشد و همین توجه او بصنایع و رعایت جانب لفظ و آنچه از بلاغت انفکاک پذیر است و لازم حتمی آن نیست ، قسمتی از ابیات او را از زیور فصاحت عاری کرده و اکثر آنها را از تأثیر انداخته است ، چنانکه خواننده از مطالعه ٔ این داستان و خواندن مطالب متنوع آن که ناچار یکی از آنها با فکر و احساس او مناسب است و میبایست در دلش اثر کند، کمتر در خود تأثیر و تغییر می بیند. و با همین وصف از قدرت قریحه و صنعت سازی گوینده ، انگشت تحیر بدندان میگزد. اسدی از علمای لغت بوده ، و در این فن تبحر داشته ، و بسیاری از دواوین گذشتگان را از روی دقت خوانده و نوادر لغات را بدست آورده و گاهی همانها را در اشعار خود بکار برده .و بدین سبب گرشاسبنامه عده ٔ کثیری از لغات فارسی راکه بالفعل مهجور است ، و حتی در اشعار اواخر قرن پنجم و ششم هم کمتر استعمال شده متضمن است ، و میتوان آن را فرهنگ مختصری از زبان فارسی که در ضمن استعمال متصدی بیان لغت میشود حساب کرد. آوردن این لغات اگرچه نظر بحفظ زبان شایسته ٔ تحسین و یکی از جهات تقدم این منظومه میباشد، ولی باید تصدیق کرد که تا حدی بفصاحت و نیز رواج آن آسیب رسانیده است و بهترین گواه آن است که فردوسی در شاهنامه که چندین برابر منظومه ٔ اسدی است از این لغات کمتر آورده ، با اینکه عنایت او بنگهداری این زبان از اسدی بیشتر بوده است . چنانکه از همین منظومه برمی آید، اسدی از علوم عربیت و نظم و نثر عربی اطلاع کامل ، و درریاضی و بخصوص فلسفه ٔ الهی دست داشته و غالب اشعار او در تحت تأثیر این معلومات سروده شده ، و روی هم رفته جنبه ٔ فنی آنها بیشتراست . با وجود اطلاعی که اسدی از گذشتگان داشت از اوضاع و احوال عصر خود هم بیخبر نبود، و گاهی از عصر خود اطلاعاتی بدست میدهد.
اخلاق او: روح اسدی از آنچه خوانده بیحد متأثر بوده ، و لوح خیالش بنقوش علمی زیور یافته ، و به اقوال علماء فلسفه و نتائج افکار آنان اتکاء و ایمان داشته و از حدود آراء متکلمان و فیلسوفان سرموئی تجاوز روا نداشته ، و به پشتیبانی همین اصول ، عقاید خود را تقریر کرده است . تأثیر عقاید دینی هم در دماغ وی قوی و بسیاربوده ، و حس مذهبی او بر حسهای دیگر فزونی داشته ، چندانکه در ضمن بیان عقاید دیگران بنکوهش و سرزنش پرداخته و به مخالفان کیش خودبا لحنی تند و زبانی درشت تعریض کرده است . دلبستگی او به معلومات و خشکی در دین خود آتش ذوق و شعله ٔ عشق وی را فرونشانده ، و شاعر را بسنگینی و جاافتادگی ونپذیرفتن اثر اشیاء حتی جاذبه ٔ عشق مائل گردانیده ، و بدین جهت آنچه در وجد و حال و وصف مجالس شوق سروده هرچند در فصاحت بسرحد کمال میرسد، از وجد و حالی که مناسب عاشقان لاابالی و دلدادگان بال و پر سوخته که دفتر دانائی را بدور افکنده و اوراق درس را شسته اند میباشد عاری است ، و ذرّه ای در تحریک عواطف خواننده اثر ندارد. اسدی مانند بیشتر گویندگان از ناپایداری عالم و خوشی و مسرتهای بشرغمگین و آزرده خاطر است ، و عالم را متاعی کاسد و تباهی پذیر می بیند، و اندیشه های دور و دراز بشر را نمی پسندد، و به اغتنام فرصت و بهره گیری از عمر و مال میخواند، و معتقد است که انسان بر خوان گیتی بمنزله ٔ مهمانی است که پس از وی مهمانان دیگر هم هستند، و باید پیش از آنکه برخیزد، سیر بخورد و کام برگیرد. اسدی از این جهت بخیام شبیه است .
آثار او: 1- گرشاسبنامه . موضوع این کتاب داستان پهلوانیست بنام گرشاسب که برحسب روایات داستان سرایان عمومی نریمان ، نیای رستم بوده و در هند و سایر ممالک رزمها کرده ، و نام خود را به پهلوانی و گردنکشی مشهور ساخته است .
در حدود اطلاع ما، اولین تألیف منثور این داستان پس از اسلام بدست ابوالمؤید بلخی ، شاعر و نویسنده ٔ قرن چهارم انجام یافته ، و ظاهراً جزو داستانهای شاهنامه ٔ ابومنصوری نیز بوده است ، و فردوسی با اینکه در ضمن داستان جنگ منوچهر با سلم و تور از وی و کمکی که بمنوچهر کرده یاد میکند معلوم نیست بچه نظر بنظم داستان پهلوانی او نپرداخته و حتی از انجام زندگانی ومرگ او هم سخن بمیان نیاورده است . اسدی موقعی که درنخجوان امیر ابودلف حکمران آن ملک میزیسته داستان مزبور را بفرمان ابودلف و اشارت دستور و دبیر وی بپاداش انعام و احسانی که از آن امیر دیده بنظم آورده است ، و آن را در سنه ٔ 458 هَ .ق . یعنی 58 سال پس از اختتام شاهنامه ٔ فردوسی به انجام رسانیده است . گرشاسبنامه ٔ منظوم با اصل داستان ظاهراً چندان اختلافی ندارد و اسدی قطع نظر از تصرفاتی که شعرا در تصویر مطلوب و اداء آن به افکار و عبارات شاعرانه میکنند، سخنی نیفزوده ، و اصل قصه را تغییر نداده است ، چنانکه ازمقایسه ٔ آن با حکایت گرشاسب که در آغاز تاریخ سیستان با عبارات بسیار فصیحی که ظاهراً از گرشاسب نامه ٔ ابوالمؤید گرفته یا نقل شده روشن میگردد. صاحب مجمع الفصحاء در انجام گرشاسبنامه حکایتی راجع بکوه سپند، و عشقبازی کوتوال قلعه ٔ آن که رعد غماز نام داشته با شمسه بانو دلدار سام به اسدی نسبت داده . و ظاهراً سند او یکی از نسخ گرشاسب نامه بوده ، ولی گذشته از اینکه در نسخ حاضر و دسترس گرشاسبنامه چنین حکایتی وجود ندارد، لفظ رعد غماز و شمسه بانو میرساند که این داستان اصلی نیست ، و متأخرین آن را افزوده اند، خاصّه که در آن عیّاری را که قران نام داشته ، و در استخلاص شمسه کوشیده نام میبرد، و چنانکه معلوم است در داستانهای ایران باستان قصّه ٔ عیّاران وجود ندارد و فقط از اواخر قرن دوم هجری راجع بعیاران بغداد اشاراتی در تواریخ اسلامی بنظر میرسد، ولی در حکایات قبل از اسلام از طبقه ٔ عیار ذکری نشده و این داستان بی نظیر است ، و هم قران یکی از آن عیاران است که در اسکندرنامه داستان عیاری وی مکرر آمده ، و ممکن است که از روی آن برداشته و در گرشاسبنامه وارد ساخته باشند، یا اینکه ذکر عیارپیشگان در اسکندرنامه هم اصلی نیست ، چنانکه فردوسی و نظامی که سرگذشت داستانی اسکندر را بتفصیل منظوم ساخته اند در این باب سخن رانده اند. و ظاهراًاین قسمت بر اسکندرنامه و گرشاسبنامه پس از قرن ششم اضافه شده . و نیز در دو جا از این داستان ، لفظ اردو که به احتمال قوی پس از حمله ٔ مغول شیوع یافته استعمال گردیده . و هم در یکی از ابیات آن صاحبقران بطریق اسم عَلَم بکار رفته ، و ظاهراً کلمه ٔ صاحبقران قبل از امیر تیمور، معنی وصفی داشته و بجای عَلَم یا اسم خاص استعمال نمیشده است . با اینکه سستی و عدم متانت و جاافتادگی ابیات این منظومه برای ارباب ذوق و متتبعین گواهی عدل و شاهدی صادق است که متصدی نظم این حکایت هرگز اسدی نبوده و یکی از شعرای متوسطین آن را منظوم کرده . و نسبت آن به اسدی خطای بین و غلط واضح است .
بر عکس این قسمت از گرشاسبنامه یعنی قصّه ٔ رزم گرشاسب و نریمان با خاقان ترک و فغفور چین در ضمن داستان فریدون از شاهنامه ٔ فردوسی مندرج و در پاره ای نسخ قدیمی هنوز موجود است . وقسمت دیگر که محتوی حکایت آمدن جمشید به سیستان و بزنی گرفتن دختر کورنگ شهریار آن حدود و زادن نیاکان رستم و شرح وقایع آنان تا ولادت گرشاسب میباشد، به انضمام مقدمه ای مشتمل بر جنگ جمشید با ضحاک که دارای ابیات سُست دور از سبک اسدی ، و نزدیک به اشعار عهد صفویه و اواخر تیموریان که نسبت آن به اسدی از روی قطع و یقین غلط است در ملحقات شاهنامه آمده ، و سوای مقدمه مابقی ابیات زاده ٔ طبعاسدی است و جزو شاهنامه ٔ فردوسی نیست . و نسبت آن بفردوسی سهو است . گرشاسبنامه ٔ اسدی که عده ٔ ابیات آن نزدیک به نه هزار میباشد، یکی از منظومه های گرانمایه و بسیار مُهم زبان فارسی است ، و از جهت اشتمال آن برابیات متین و قوی و کلمات جاافتاده که هر یک با دیگری متناسب ، و مجموع آنها متوازن و بیک نسبت ترکیب یافته و از این روی پستی و بلندی از جهت سبک و اسلوب ، و عدم توازن از جهت ترکیب مفردات در آن رخ نداده ، نظیر آن را کمتر توان دید. لکن با وجود وحدت سیاق و یکدستی اکثر ابیات ، آثار تکلف و تصنّع و اعمال رویّه وفکر در آن مشهود و محسوس است ، و ظاهراً چون با قرین توانا و زبردستی چون استاد طوس برابر شده و میخواسته قدرتی نشان دهد، روانش برنج و طبعش به بند افتاده ،و تکلّف در شعر وی راه یافته و بدین جهت بر اغراقات ناپسند و تراکیب نامأنوس و جناسهای دور از ذهن مشتمل گردیده است . ولی این نقص جزئی بقیاس با جهات کمالی آن نامحسوس و ملحق بعدم است . و براستی صحت مبانی و معانی سودمند و نصائح حکیمانه ای که در این منظومه بکار رفته روپوش معایب آن شده بحدی که جز بنظر دقیق و الاّ در مقام تفکیک محاسن از مساوی ، ذهن خواننده را بدان توجهی نتواند بود. واگر در اندرزها و مطالب گرانبهای گرشاسبنامه تأمّلی بسزا شود، توان دانست که وسعت اطلاع و توانائی طبع و باریک اندیشی گوینده در چه حد و کدام پایه بوده است .
گذشته از وعظ و حکمت ، اسدی در آغاز منظومه ٔ خود بتحقیق مسائل الهی ازتوحید و کیفیت خلقت پرداخته ، و نیز در ضمن کتاب اقوال مختلفی راجع به اوّلین مخلوق و کیفیت ترتب موجودات برشته ٔ نظم کشیده ، و عقاید او در مبداء و معاد بدانچه از طریق شرع رسیده و در قرآن آمده بسیار شبیه است . جنبه ٔ وصف و تصویر مجالس بزم و عرصه ٔ رزم و مناظر طبیعی در این منظومه بیحد قوی و درخور توجّه است . و تقریباً اسدی ملتزم است که هر چیز را در اوّلین مرتبه ذکر، با بیان متین و معانی تازه وصف و تصویر، و برای نمودن آن تشبیهات تازه و دلپسند اختراع کند. بعضی از تذکره نویسان در صدد مقایسه ٔ شاهنامه ٔ استاد طوس و گرشاسبنامه ٔ اسدی برآمده و گفته اند: «تواند بودکه اسدی فی حدّ ذاته در مراتب شاعری بلیغتر از فردوسی باشد. ولی رَویّت و انجام بیان فردوسی در طی حکایات بهتر نماید.» و این سخن ناشی از عدم دقّت و ندانستن معنی بلاغت است ، چه پس از فهم و تصور معنی بلاغت یعنی ترتیب کلام بحسب انتظام معانی در ذهن یا مطابقه ٔ کلام فصیح با مقتضای حال و توانائی گوینده یا نویسنده بر گفتن و نوشتن مسلّم میگردد که بلاغت فردوسی با اسدی درخور مقایسه نیست . زیرا فردوسی بطوری مطابق مقام سخن رانده که مزیدی بر آن متصور نیست . ولی اسدی با همه ٔ استادی و مهارت بیرون از مقتضای حال و مقام هم اشعاری ساخته و مثلاً نسبت شاه و امیر و عاشق و معشوق را با هم محفوظ نداشته و تطابق معانی و افکار رابا خارج ملاحظه ننموده و مخصوصاً در مبالغه و اغراق ، دست بالا را گرفته و فرضهای شگفت کرده ، چنانکه در نظر اول جنبه ٔ اغراقی آن درنظر خواننده مجسّم شده ، و از تأثیر سخن کاسته است ،و هم از نظر وصف ، اسدی را همتای فردوسی نمیتوان قرار داد. زیرا وصفهای فردوسی محسوس و طبیعی تر، و ازآن ِاسدی اکثر مشتمل بر تشبیه عقلی و تا حدّی از ذهن و طبع دور است . و اگر داستانهائی که ماده ٔ آنها بهم نزدیک و تقریباً صورت آنها یکسان و با اختلاف مختصری از جهت شکل در گفته ٔ این دواستاد بزرگ آمده با یکدیگر سنجیده شود، صدق این ادعا بخوبی واضح خواهد گردید. با اینکه فردوسی در نظم شاهنامه مقصود بزرگی که عبارت از زنده کردن روح ایرانی و زبان پارسی است ، پیشنهاد خاطر کرده و منظور اولی و اصلی او نظم داستان و سخن سرائی نبوده بلکه شاعری را وسیلتی برای بدست آوردن آرزوی خود شناخته است . و بر عکس اسدی ، جز تنظیم داستان و سخن پردازی ، غایت و نتیجه ای در نظر نگرفته ، و از این روی شاهنامه زنده و دارای جان است و از مطالعه ٔ آن خواننده پندارد که گوش بر آواز حکیمی مُجرب و حساس نهاده ، و چون همنشینان حکما در دل خود توانائی و شکفتگی دیگری می بیند. و گرشاسبنامه چون به مقصودی منتهی نمیشود، خواننده ٔ آن را، اگر ادیب و به وجوه فصاحت آشنا نباشد، چندان لذّتی دست نمیدهد. و شاید بهمین جهت داستان گرشاسب متروک شده ، و کاخ نظمی که فردوسی پی افکنده از هیچ باد وباران گزند ندیده و بهمان عظمت و شکوه نخستین پایدار مانده است ، و بهمین ادله که تقریر یافت ، برخلاف عقیده ٔ بعضی از کوته نظران که پر از ظواهر مقدمه ٔ گرشاسبنامه هم دور نیست هرچند عظمت و بلندی پایه ٔ اسدی در نظم مسلم ، و او نیز یکی از بزرگان عالی رتبه و از مفاخر این مرز و بوم است ، باید رتبت فردوسی را از او بالاتر شناخت و پایه ٔ سخن وی را از حد مقایسه برتر شمرد.
2 - قصائد مناظره . صاحب مجمع الفصحاء چهار قصیده ٔ مناظره به اسدی نسبت داده که اولی مشتمل است بر مناظره ٔ آسمان و زمین . و دوم بر مناظره ٔ مغ و مسلمان .و سوم بر مناظره ٔ نیزه و کمان . و چهارم بر مناظره ٔ شب و روز. مناظره عبارت از آن است که دو تن در باب دو موضوع از روی نظر و استدلال بحث کنند، و هر یک محاسن موضوعی که برگزیده و معایب موضوع مقابل را برشمارد، و بر اثر این بحث و نظر فضیلت مطلوب خویش را ثابت و خصم را از جواب عاجز کند. مناظرات اسدی که ظاهراً در اشعار بعد از اسلام سابقه ندارد بهمین صورت آغاز میشود، و در حقیقت حکم تغزل و تشبیب دارد. زیرا بحَکم کردن و ستایش ممدوح انجام می یابد. بعضی از شرق شناسان که اقوال تذکره نویسان در باب اسدی و استادی او نسبت بفردوسی و نظم کردن چهار هزار بیت از آخر شاهنامه و داستان حمله ٔ عرب به ایران ، در کمتر از یک شبانروز را خوانده ، و محال بودن آن را از حیث عدم مطابقه ٔعُمر فردوسی که در حدود سنه ٔ 323 هَ .ق . متولد شده ، و اسدی که گرشاسبنامه را در سنه ٔ 458 هَ .ق . بنظم آورده و از این روی بکمترین فرض نزدیک بصدوچهل سال زندگانی کرده و ممکن نبودن نظم 4000 بیت در آن مدت کم را دیده اند برای حل قضیه به دو اسدی ، یکی علی بن احمد، و دیگر احمدبن منصور معتقد شده اند. و گرشاسبنامه را به اوّل ، و قصائد مناظره را به دوم نسبت داده ، و او را پدر علی بن احمد دانسته اند. لیکن نسبت همه ٔ این قصائد به احمدبن منصور بچند علّت درست نیست : یکی آنکه قصیده ٔ تیر و کمان بمدح امیر اجل شجاع الدوله منوچهر ختم شده ، و القاب او در این قصیده بدین طریق آمده است :
نامورمیر اجل والا منوچهر اصل ملک
تاج شاهان و شجاع دولت و فخر تبار.
و این منوچهر هیچکس نتواند بود، جز شجاع الدوله منوچهربن شاور شدادی که پس از فتح آنی بدست الب ارسلان سلجوقی در سنه ٔ 456 هَ .ق . از طرف پدر خود که الب ارسلان حکومت آنی را بدو داده بود، فرمانروای آنی گردید. و بیش از سی سال در آن حدود حکمرانی داشت و القاب او چنانکه در شعر اسدی آمده هنوز درخرابه های مسجد آنی بخط کوفی برجاست . اسدی برای مدح این امیر، گویا به آنی سفر کرده ، و امید صلتی وافر داشته ، و در این وقت پیری سپیدموی و زردچهره بوده ، و دیری میگذشته تا از مأوی و یاران و غمگساران دور افتاده و جدا بوده است . دوم اینکه مناظره ٔ مغ و مسلم در باب خاک و آتش بسیار شبیه ، بلکه از حیث معنی عین آن چیزی است که اسدی در ترجیح زمین بر دیگر عناصر گفته است .
ترجیح آتش بر خاک از قدیم طرفدار داشته و شعوبیه در ترجیح آتش بر خاک ، سخن میرانده اند. بشاربن برد از شعرای ایرانی که بعربی شعر سروده و شعوبی بوده میگوید:
الارض مظلمةٌ و النار مشرقةٌ
و النار معبودةٌ مذ کانت النّار.
و استاد طوس در آغاز شاهنامه فرموده است :
یکی آتشی برشده تابناک
میان باد و آب از بر تیره خاک
زمین را بلندی نبد جایگاه
یکی مرکزی تیره بود و سیاه .
اسدی که حس ّ دینی بر وی غالب ، و ضدّ مذهب شعوبی است ، خاک را برتر شمرده ، و به فردوسی تعریض کرده ، و در آغاز گرشاسبنامه رأی خود را به نظم کشیده . و چنانکه اشاره رفت ، معانی مناظره ٔ مغ و مسلم و آن ابیات با یکدیگر تفاوت ندارد و نتوان گفت که شاعری چون اسدی افکار پدر را چون اموال موروث ، حق خود پنداشته و در آغاز گرشاسبنامه بکار برده است . پس به احتمال اقوی باید گوینده ٔ این قصیده نیز همان علی بن احمد اسدی باشد. برای ترجیح انتساب دو قصیده ٔ دیگر به این اسدی اگرچه تاکنون ادّله ٔ تاریخی و قرائن واضح بدست نیامده ، لیکن متتبعین و ادباءِژرفبین از روی تشابه سبک و فکر ممکن است که آن دو قصیده را هم بدین اسدی نسبت دهند خاصه که ممدوحان آنها در میان رجال خراسان معروف نیستند. و تاریخ زندگانی میرابوالوفا که در مناظره ٔ آسمان و زمین و ابونصر خلیل بن احمد که در مناظره ٔ شب و روز ممدوح است پوشیده است و اشتباه بع
ترجمه مقاله