ترجمه مقاله

اسد کاشی

لغت‌نامه دهخدا

اسد کاشی . [ اَ س َ دِ ] (اِخ ) مؤلف ریاض العارفین آرد: اسمش قاضی اسداﷲ وفاضلی است صاحب جایگاه . بشیخ مؤمن اخلاص و ارادت داشت . کرامت بسیار از وی ظهور می کرد. آخرالامر در کاشان برحمت ایزدی پیوست . مرقدش زیارتگاه است . از اوست :
منصور وقت خود منم بهر هلاکم دار کو
بانگ هو الحق میزنم دیار کو دیار کو.
میی را کز خرد مستور کردند
باین شوریده ٔ دیوانه دادند
اگر دادند جامی دیگران را
من سرگشته را خمخانه دادند.
تو ز پیدائی خود پنهانی
می نبینند ترا بی بصران .
ای آنکه توئی محرم راز همه کس
شرمنده ٔ ناز تونیاز همه کس
چون دشمن و دوست مظهر ذات تواند
از بهر تو می کشیم ناز همه کس .

(ریاض العارفین چ 1 ص 169 و 170).


ترجمه مقاله