ترجمه مقاله

اسد

لغت‌نامه دهخدا

اسد. [ اَ س َ ] (اِخ ) (اتابک ...) صاحب دربند در زمان سلطان جلال الدین خوارزمشاه طفلی بود در تحت سرپرستی اتابکی ملقب به اسد. این اتابک بطیب خاطر بخدمت سلطان رسید و در دادن راه عبور بسپاهیان قنقلی و قبچاقی خود پیشقدم شد. جلال الدین هم او را اکرام کرد و قسمتی از اراضی خود را به اقطاع بنام او و صاحب دربند تعیین کرد و جمعی از امرای خویش را بهمراهی او بطرف دربند بفرستادولی این امرای نادان در راه اتابک اسد را بند کردندو چون بدربند رسیدند بیرون حصار شهر را بباد غارت دادند و اتابک اسد بحیله گریخته خود را بداخل باروی دربند رساند و راه ورود آن جمع را بشهر و عبور ترکان را از معبر دربند سد کرد و بواسطه ٔ این سوتدبیر امرای خودسر جلال الدین طرح اتحاد آن سلطان با ترکان قبچاقی و قنقلی مثمر ثمر نشد. (تاریخ مغول ص 127، 128).
ترجمه مقاله