ترجمه مقاله

اسد

لغت‌نامه دهخدا

اسد. [ اَ س َ ](اِخ ) (پهلوان ...) ابن طغانشاه . شاه شجاع مظفری حکومت کرمان را بدو که یکی از خواص خراسانی وی بود واگذاشت . اسد بتحریک امیر سیورغتمش اوغانی و شاه یحیی بتدریج در کرمان جهت خود بتهیه ٔ اسباب استقلال پرداخت . تا مخدومشاه مادر شاه شجاع در کرمان بود نمیتوانست علناً اظهار عصیان کند ولی همین که آن خاتون از اتباع پهلوان اسد رنجیده بشیراز رفت کار داعیه ٔ سلطنت خواهی پهلوان اسد نیز بالا گرفت . در این اثناء قطب الدین اویس پسر شاه شجاع از پدر خوفناک شده بطرف کرمان رفت وخواست آن شهر را بحیله از پهلوان اسد گرفته بر آنجامسلط شود ولی پهلوان اسد او را بشهر راه نداد و اویس به اصفهان نزد شاه محمود رفت و پهلوان اسد بیشتر بر نخوت و تکبر خود افزود. شاه شجاع در سال 775 هَ .ق . عزیمت کرمان کرد و شهر را در حصار گرفت . در این ضمن شاه یحیی که خود جرأت دخالت مستقیم در قیام بر ضد شاه شجاع نداشت نایب شاه را در شیراز بقیام بر او تحریک کرد و چون این خبر بشاه شجاع رسید سلطان احمد و پسر خود زین العابدین را بمحاصره ٔ کرمان گذاشته بشیراز بازگشت . سلطان احمد در بستن راه آذوقه بر مردم کرمان سعی بلیغ کرد تا آنکه کار بر ایشان و پهلوان اسد سخت شد و نزدیک بود که آن شهر را مسخر کند، اما چون میخواست که پس از گرفتن کرمان ، شاه شجاع آنجا را باو واگذارد و شاه شجاع راضی نمیشد عمداً در کار گشودن کرمان سستی کرد و شاه شجاع برادر را بشیراز خواسته دو تن از سرداران خود را به ادامه ٔ حصار شهر فرستادو ایشان بدستیاری مردم شهر کرمان را پس از نه ماه وبیست روز محاصره گرفتند و پهلوان اسد بدست اهالی قطعه قطعه شد (سال 776 هَ .ق .). (تاریخ مغول ص 432).
ترجمه مقاله