ترجمه مقاله

اسطام

لغت‌نامه دهخدا

اسطام . [ اِ ] (ع اِ) کفچه . (بحرالجواهر). کفچه ٔ آتش . کبچه ٔ آتشدان . || آتش کاو از آهن . (از منتهی الارب ). || چیزی است که به آن خاک از کله برمیدارند و آنچه به آن خمیر از لاوک بردارند. ج ، اساطیم . || فروزینه ٔ آتش . (منتهی الارب ). || نوعی از حدید است که فولاد باشد. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). شاپورگان . شابرقان . (داود ضریر انطاکی ذیل کلمه ٔ حدید). پولاد کانی . ذکر. فولاد معدنی . || از آلات منجنیق حدیده ای است در طرف سهم ، آنجا که سنگ افکندنی را آویزند.
ترجمه مقاله