ترجمه مقاله

اسعد

لغت‌نامه دهخدا

اسعد. [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابن زرارةبن عدس النجاری مکنی به ابی امامة، از قبیله ٔ خزرج . وی یکی از شجعان اشراف جاهلیت و اسلام است . او ساکن مدینه بود و در عصر رسول (ص ) بهمراهی ذکوان بن عبد قیس بمکه رفت واسلام آورد و بمدینه بازگشت ، و این دو تن نخستین کسانی بودند در اسلام که بمکه شدند. اسعد یکی از نقباء دوازده گانه و نقیب بنی النجار است . او پیش از وقعه ٔ بدر درگذشت (سال اول هجرت ). و در بقیع مدفون شد. (الاعلام زرکلی ج 1 ص 99). و رجوع بقاموس الاعلام ترکی و عقد الفرید ج 3 ص 327 و فهرست امتاع الاسماع ج 1 و مجمل التواریخ و القصص ص 246 و نزهة القلوب ج 3 ص 8 و 14 شود.
ترجمه مقاله