ترجمه مقاله

اسعد

لغت‌نامه دهخدا

اسعد. [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابن سهل ، مکنی بابی امامة. یکی از صحابه . وی نواده ٔ دختری اسعدبن زرارة است . دو سال پیش از رحلت رسول اکرم (ص ) در مدینه ٔ منوره تولّد یافت . پیغمبر وی را بنام جدش موسوم ساخت . و با این وصف بصحبت آن حضرت نایل نشد و فقط احادیث و اخباری را که از اصحاب کبارشنیده نقل و روایت کرده است . (قاموس الاعلام ترکی ).
ترجمه مقاله