ترجمه مقاله

اسعد

لغت‌نامه دهخدا

اسعد. [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابن عصمة الریاحی . مکنی به ابی البیداء. اعرابی است . او ببصره سکنی گزید و در آنجا کودکان را با اجرت تعلیم میداد و همه ٔ عمر را در بصره گذرانید و شوهر ام ابی مالک عمربن کرکرة است و شاعر بود. او راست :
قال فیها البلیغ ما قال ذوالعََیَْ
ی و کل بوصفها منطیق
و کذاک العدو لم یعد ان قا-
ل جمیلاً کما یقول الصدیق .
رجوع بمعجم الادباء چ مارگلیوث ج 2 ص 239 و رجوع به ابوالبیداء ریاحی شود.
ترجمه مقاله