ترجمه مقاله

اسعد

لغت‌نامه دهخدا

اسعد. [ اَ ع َ ] (اِخ ) مهنّا (حکیم ). از جمله ٔحکماء معروف و فضلاء مشهور است و در خدمت ابوالعباس لوکری تحصیل حکمت کرد و بدرجات عالیه رسید و پس از آن ببغداد مهاجرت کرد و تدریس مدرسه ٔ نظامیه ٔ بغداد باو مفوض شد و در خدمت خلیفه ٔ عباسی بسیار معزز و محترم بود و هر وقت بدربار خلافت حاضر میشد توقیع بنام او صادر می گردید. حکیم اسعد با ابن سهلان مکاتبات داشت و مسائل علمی و رسائل اخلاقی بیکدیگر مینوشتند. در یکی از آن مسائل نوشته است که مخذول کردن برادران ننگ و مواسات با آنان فضیلت است . (ترجمه ٔ شهرزوری ج 2 ص 80). مهنا مصحف میهنی است . رجوع به اسعد میهنی شود.
ترجمه مقاله