ترجمه مقاله

اسفار

لغت‌نامه دهخدا

اسفار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ سَفَر. مسافرت ها : او [ منتصر ] بر امید آن عشوه بر صوب بخارا رحلت کرد و چون بچاه حماد رسیدلشکر او بمقاسات اسفار و معانات اخطار متبرم گشته بودند و از مداومت ضرب و حرب بستوه آمده او را فروگذاشتند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 233). || سپیدی های روز. (غیاث ). || ج ِ سِفْر. نامه ها. کتابهای بزرگ . کتاب های کلان . (غیاث ) : اسفار خمسه ٔ تورات . مثل الذین حملوا التوراة ثم لم یحملوها کمثل الحمار یحمل اسفاراً بئس مثل القوم الذین کذبوابآیات اﷲ و اﷲ لایهدی القوم الظالمین . (قرآن 5/62). || ج ِ سفیر. مسافران . (غیاث ) (آنندراج ).
ترجمه مقاله