ترجمه مقاله

اسفل

لغت‌نامه دهخدا

اسفل . [ اَ ف َ ](ع ن تف ) نعت تفضیلی از سافل . زیرتر. (غیاث ). بزیرتر. پست تر. (غیاث ). فروتر. (مهذب الاسماء). فرودتر. پائین تر. (غیاث ). مقابل اعلی . ج ، اسفلون (مهذب الاسماء)،اسافل . || (ص ) فرود. فرودین . زیر. زیرین .پایین . مقابل اعلی : فک اسفل ، زند اسفل :
همچو قندیل معلّق در هوا
نی بر اسفل میرود نی بر علا.

مولوی .


|| (اِ) ته . تک . بُن . || اِسْت . مقعد. دبر : و ینفع [ البنفسج ] من وجع الاسفل و شقاقه و اورامه . (ابن البیطار).
- اسفل بطن ؛ خَثلَة (مابین سُرّه و عانة).
- اسفل درجه ؛ حدّاقل . کمینه .
- اسفل سافلین . رجوع به اسفل سافلین شود.
- علم اسفل ؛ فلسفه ٔ طبیعیّة. علم اسفل عبارتست از حکمت طبیعی . (کشاف اصطلاحات الفنون ).
ترجمه مقاله