ترجمه مقاله

اسفند

لغت‌نامه دهخدا

اسفند. [ اِ ف َ] (اِ) اسفندانه . نام داروئی است که آنرا هزاراسفند نیز گویند و آن نوعی از سداب کوهی باشد و بعربی حرمل عامی خوانند. (برهان ). تخمی است که سوزند چشم زخم را. حَرمَل . (تاج العروس ).حَرمَلَه . اسپند. سپند. حرمل عامی . حرمل احمر. ابن البیطار در مفردات خود گوید: ابن سمجون گفته است : ازحرمل سپید و سرخ باشد، سپید آن حرمل عربی است که بیونانی مولی نامند و سرخ آن حرمل عامی است که آنرا بزبان فارسی اسفند خوانند.
- مثل اسفند، مثل اسفند بر آتش ؛ سخت بی قرار.
|| خردل . (انجمن آرا).و رجوع به اسپند و اسفند (ماه ) شود.
ترجمه مقاله