ترجمه مقاله

اسفنکس

لغت‌نامه دهخدا

اسفنکس . [ اِ ف َ ] (اِخ ) (از لاتینی اسفینکس و یونانی اسفیگس ) هیکل عظیم اساطیری که هنرمندان مصری و بتقلید آنان هنرمندان یونانی بکرات مجسم ساخته اند. ابوالهول . ابوالاهوال . (ابن جبیر). بوالهوبة. (مقریزی ). نام حیوان موهومی است که در مصرو یونان باستانی به هیاکل مختلف مجسم میکردند. در مصر اسفنکس را بشکل شیری نقش میکردند که سر او بصورت سر دختری بود. محتملاً این هیاکل را به قصد تعظیم و تکریم نیت که بزعم مصریها الهه ٔ حکمت و دانش بود برپامیکردند. در خرابه های بلاد باستانی مصر اسفنکس های بسیار مشاهده میشود که از یک پارچه سنگ ساخته شده . و از همه بزرگتر را ابوالهول خوانند که در بین دو هرم واقع شده و تنه ٔ این هیکل در زیر ریگها مدفون و پوشیده است و فقط سینه و سر او خارج از ریگ مشاهده میشود که 27 گز ارتفاع دارد. بعض خرافات درباره ٔ اسفنکس متداول شده از آن جمله یونانیان گفته اند که اسفنکس جواب معمائی را از رهگذر میخواست اگر از عهده برنمی آمد وی را از بالای تخته سنگی به دریا پرتاب میکرد. عاقبت مردی موسوم به «اُدیپ » بحل معما موفق آمد و در نتیجه اسفنکس خود را از بالای تخته سنگی به دریا افکند و ازنظرها ناپدید شد. و رجوع به ابوالهول و ادیپ شود.
ترجمه مقاله