ترجمه مقاله

اسفی

لغت‌نامه دهخدا

اسفی . [ اَ س َ ] (اِخ ) شهری در ساحل بحر محیط در اقصای مغرب . (معجم البلدان ). قصبه و اسکله ای در مغرب اقصی در کنار بحر محیط اطلس در مملکت مراکش 160 هزارگزی مغرب شهر مراکش . شهرکی معمور است و با اینکه از آب جاری محروم و آب چاههای آن شور است معهذا دارای باغها و باغچه هاست . نظر بروایت ادریسی از اشبونه (لیسبون ) جمعی از ملاحان عرب که به مغروریین موسوم بودند به جزائر قناری درآمدند ولی مجال اقامت نیافته مجبور بمهاجرت به این قصبه شدند. چون بخویش آمدند دانستند که از مسقطرأس خود بسیار دور شده اند، از کثرت تأثر فریاد «وااسفی » برآوردند و از این جهت موضع مزبور بدین نام خوانده شد و در اکثر نقشه های فرنگی بصورت «سافی » نوشته اند. (قاموس الاعلام ترکی ). این وجه تسمیه از مجعولات همیشگی عرب است . و رجوع بحلل السندسیة ج 1 ص 98 شود.
ترجمه مقاله