ترجمه مقاله

اسفیوش

لغت‌نامه دهخدا

اسفیوش . [ اَ ] (اِ) اَسفیوس . لغت فارسی و آن بزرقطوناست . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). بزرقطوناباشد. (سروری ). بر وزن و معنی اسپیوش است که بزرقطونا باشد و عربان بقله ٔ مبارکه گویند. (برهان ). بزرقطونا یعنی اسفرزه . (انجمن آرای ناصری ). بشولیون است و برغوثی نیز گویند و بیونانی پسیلون و آن بزرقطوناست . (اختیارات بدیعی ). قطوناست و بمعنی بزرقطونا نیز استعمال کنند. دزی گوید: اسفیوش را فریتاگ پسیلوم دانسته و در کتاب پاین اسمیث و فرهنگ المنصوری رازی اُسقُیوس آمده ، و نیز در دو نسخه ٔ مستعینی (در ماده ٔ بزرقطونا) با قاف آمده و مؤلف گوید که کلمه را با سین و شین هر دو دیده ام . بعقیده ٔ مستعینی و ابن البیطار کلمه ای است فارسی . رجوع به فولرس ماده ٔ اسپغول شود. (دزی ج 1 ص 23). اسپیوش . (جهانگیری ). رجوع بهمین کلمه شود. سبیوس . بسوس . سیبوس . اسفرزه . اسپرزه . قطونا.برغوثی . شکم پاره . فسیلیون . بشولیون . بخدُق . زباد. اشجاره . بنگو. اسپغول . ختل . سابوس . قارنی یاروق . حشیشةالبراغیث . ینم . هروتوم .
ترجمه مقاله