ترجمه مقاله

اسلیمی خطائی

لغت‌نامه دهخدا

اسلیمی خطائی . [اِ خ َ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) اسلیم خطائی :
طالع شهرت چنان دارم که دوران گر کشد
حلقه بر نام من اسلیمی خطائی می شود.

اشرف .


قضا در بارگاه کبریائی
فکنده نقش اسلیمی خطائی .

امیدی .


پس از شکست شاه اسماعیل از سلطان سلیم عثمانی در چالدران (مقصود از اسلیمی سلطان سلیم و از خطائی خلاص شاه را خواسته است ). (شعوری ).
ترجمه مقاله