ترجمه مقاله

اسماعیلیه

لغت‌نامه دهخدا

اسماعیلیه . [ اِ لی ی َ ] (اِخ ) اسماعیلیان . سبعیه . هفت امامیان . باطنیان . باطنیة. حشاشین . ملاحده . فدائیان . فرقه ای از شیعه که سلسله ٔ ائمه را به اسماعیل فرزند مهتر امام جعفر صادق (ع ) ختم کنند و اسماعیل را امام هفتم دانند. اسماعیل نخست از طرف پدر به جانشینی وی تعیین گردید ولی بعد حضرت صادق (ع ) پسر دوم خود موسی را جانشین خود کرد. اسماعیلیه انتصاب اخیر را نپذیرفتند و گفتند امام نمیتواند تغییر عقیده بدهد. اسماعیل پنج سال پیش از وفات پدر در مدینه بسال 145 هَ . ق . درگذشت و در مقبره ٔ بقیعالغرقد مدفون گردید. با آنکه گروهی شاهد مرگ اسماعیل بودند، طرفداران وی ادعا کردند که او تا پنج سال پس از فوت پدر زندگی کرد و او را در بازار بصره مشاهده کردند و آنجا مردی مفلوج را با مس ّدست شفا بخشید. پسران اسماعیل که در زمره ٔ افراد دیگر علویین مورد تعقیب حکومت بودند، مدینه را ترک گفتند. محمد پسر مهتر در ناحیت دماوند قرب ری مخفی شد واعقاب او در خراسان و سپس قندهار خود را پنهان داشتند و آنگاه به هندوستان مهاجرت کردند و هنوز هم عده ای از اسماعیلیه در هند اقامت دارند. علی برادر محمد،به سوریه و مغرب هجرت کرد. اعقاب اسماعیل مبلغینی بنام داعی (ج ، دُعاة) به اقطار ممالک اسلامی گسیل میداشتند تا عقیده ٔ آنان را که به باطنیه شهرت داشتند تبلیغ کنند و اساس آنان بر تفسیر و تأویل قرآن بود. یکی ازین مبلغین میمون ملقب به قدّاح بود که پسر او عبداﷲ رئیس شیعه ٔ قرامطه گردید. محمدبن حسین ملقب به زیدان که بوسیله ٔ نجوم آگاهی یافته بود که حکومت به ایرانیان باز خواهد گشت با معاضدت یکی از اغنیای ایرانی معتقداتی را که هم جنبه ٔ مذهبی و هم جنبه ٔ اجتماعی داشت ، مورد قبول اسماعیلیه قرار داد. در پایان قرن سوم هجری ، عبیداﷲبن محمدالمهدی که از طرف بربریان به امامت قبیله ٔ کتامة منصوب شده بود، در مغرب حکومت فاطمیین یا عبیدیة را تأسیس کرد و حکومت مزبور بزودی به مصر منتقل گردید.
اسماعیلیه ٔ ایران : حسن بن صباح که در ری متولد شده و همانجا به عقیده ٔ باطنیه گرویده بود، برای تکمیل معتقدات در زمان خلافت المستنصر بسال 471 هَ . ق . به مصر سفر کرد. پس از یک سال و نیم اقامت به ایران بازگشت و به تبلیغ پرداخت ، و قلعه ٔ الموت را مقر خویش ساخت (6 رجب 483) و طرفداران بسیار یافت . حسن با پیروان خویش از الموت به نقاط دیگر دست اندازی میکرد و اسماعیلیه چند قلعه را در نواحی دیگر تصرف و یا بساختن قلاعی در اقطار مختلف اقدام کردند. گویند که حسن باغهای دلکشی ترتیب داد که فدائیان را در آغاز قبول دعوت بدانجا میبردند و ایشان از انواع لذات بهشتی متمتع میشدند، ولی وجود چنین بهشتی موهوم به نظر میرسد. ملکشاه سلجوقی که از دستگاه خطرناک اسماعیلیه آگاه بودامیر ارسلان تاش را به محاربه با حسن بن صباح امر کرد (485 هَ . ق .). وی الموت را محاصره کرد ولی در مقابل هجوم محصورین شکستی سخت یافت . در همین سال ، مرکز دیگر دعوت ، قلعه ٔ دره را یکی دیگر از امرای سلطان ، قزل صاریغ در حصار گرفت و نتیجه نگرفت . مرگ ملکشاه به این اقدامات خاتمه بخشید. چهل روز پیش از این حادثه ، قتل نظام الملک بدست یکی از فدائیان موسوم به ظاهر ارانی ، نخستین نمونه ٔ یک سلسله قتل های غیلة که موجب وحشت عالم اسلامی گردید، صورت گرفت . رئیس مظفر، از پیروان حسن ، قلعه ٔ گردکوه را تصرف کرد و کیا بزرگ امید، قلعه ٔ لمسر را مسخر ساخت (495 هَ . ق .). سلطان محمد، نظام الدین احمد را به محاربه ٔ اسماعیلیه فرستاد و او در مدت هفت سال حوالی الموت را ویران کرد، و نیز نوشتکین شیرگیر از طرف سلطان مزبور قلعه ٔ لمسر و الموت را در سال 511 محاصره کردولی مرگ سلطان موجب ختم محاصره گردید. سنجر، از مشاهده ٔ خنجری که توسط یکی از امنای وی در زمین مقابل تخت وی فروشده بود، متوحش گردید و با فدائیان مصالحه کرد. حسن در 26 ربیعالاول سال 518 هَ . ق . درگذشت و کیا بزرگ امید جانشین او گردید و تا گاه مرگ (26 جمادی الاولی 532) بی دغدغه حکومت کرد. پس از او پسر وی محمدبه حکومت رسید و او در 557 درگذشت . پسر محمد، حسن ملقب به علی ذکره السلام بدعتهایی در مذهب به وجود آورد، منبر را مقابل قبله قرار داد، در صورتی که مقرر آن بود که منبر در سمت چپ محراب قرار گیرد (559 هَ . ق .)، و مدعی شد که وی از اعقاب نزار پسر المستنصر است و همین امر موجب امامت اوست . در پایان چهار سال سلطنت ، وی در کاخ لمسر، بدست برادرزن خود که از آل بویه بود کشته شد. پسر وی محمد دوم کمر انتقام قتل پدر بر میان بست و افراد خاندان قاتل را اعدام کرد و مدت 49 سال بفراغت حکومت راند. وی اعمال پدر را تعقیب کرد اما پسر او، جلال الدین حسن سوم از گاه جلوس اعلام داشت که قصد کرده تا دین حقیقی اسلام را برقرار دارد و بفرمود تا مساجد را تعمیر کنند و نماز جماعت را در روز جمعه اقامه کنند و بدین لحاظ او را نومسلمان نامیدند. حسن سوم نیز مانند پدر مسموم گردید. پسر وی علأالدین محمد سوم آنگاه که پنج ساله بود به حکومت رسید ولی او را در قصر خویش محبوس کردند و بهنگام مستی به اغواء پسرش رکن الدین خورشاه وی را در آخرین روز ذوالقعدة سال 651 به قتل رسانیدند. هلاکو به امر خان مغول در سال 654 قلعه ٔ میمون دز را که رکن الدین در آن پناهنده بود در حصار گرفت . رکن الدین تسلیم شد و محبوس گردید و او را به دربار منگو فرستادند. منگو وی را نپذیرفت و به هنگام بازگشت در ساحل جیحون به قتل رسید. قلعه ٔ الموت تسلیم گردید ولی قلعه ٔ گردکوه در ناحیه ٔ دامغان مدت سه سال مقاومت کرد. آخرین آثار اسماعیلیه از قهستان در زمان خان مغول ابوسعید محو گردید. شاهرخ پسر تیمور در ایالت مزبور آخرین پیروان اسماعیلیه را مورد تعقیب و تفتیش قرار داد ولی جز چند تن لشکری و سید و درویش ، دیگری را نتوانستند دستگیر کنند.
اسماعیلیه ٔ سوریه : استقرار اسماعیلیه در سوریه متعاقب استقرار آنان در جبال دیلم بود. در حدود سنوات آخر قرن پنجم هجری در زمان حکومت امیر سلجوقی رضوان بن تتش گروهی از آنان در حلب اقامت داشتند و امیرمزبور توسط طبیب و منجمی به عقاید آنان گرویده بود.نخستین کسی که بدست این گروه بقتل رسید پدرزن امیر مزبور، جناح الدوله حسین امیر حمص بود که بهنگام نمازگزاردن بدست سه ایرانی در زی صوفیان کشته شد. طبیب و منجم مزبور بزودی درگذشت (و شاید به قتل رسید) و قدرت او به دوست ایرانی وی ابوطاهربن صائغ منتقل گردید. و از آن پس سوریه یکی از مراکز مهم اسماعیلیه شد.
وضع کنونی : اکنون چندهزار تن از آنان در مملکت سوریه اقامت دارند که در قلاع قدیم مصیاث ، قدموس و غیره مقیمند.در ایران نیز گروهی از آنان در محلات (نزدیک قم ) جای دارند و در آسیای مرکزی ، در بدخشان ، خوقند و قراتگین و یکی از نواحی مجاور بلخ اسماعیلیه بنام مفتدی خوانده میشوند. در کافرستان (دره های جلال آباد و کمر) مولائی های بسیار اقامت دارند، همچنین در بسیاری از دره های علیای جیحون ساریقل (سریکل و خان و یاسین ). در هند و پاکستان تعداد آنان به 99476 بالغ میشود که در نواحی احمیر، هرواره ، راجپوتانه ، پنجاب و کشمیر مقیم اند و 52658 تن در بمبئی ، باروده و کورگ اقامت دارند.بین بهراهای گجرات ، داودی ها که بخش اعظم آن طایفه را تشکیل میدهند (130000 تن ) اسماعیلی هستند. در ناحیه ٔ عمان عده ٔ آنان بسیار است و در همه ٔ شهرهای ناحیت اقامت دارند، مقر اصلی آنان مطرح قرب مسقط است . همچنین در زنگبار و آفریقای شرقی (آلمان ) تعداد آنان به ده ها هزار میرسد. (نقل به اختصار از دائرةالمعارف اسلام ).
معتقدات : اسماعیلیه را در کتب ملل و نحل و تواریخ و سیر به اسامی و عنوانهای مختلف اسماعیلی و باطنی و قرمطی و فاطمی و شیعه ٔ سبعیه و به اصطلاح دشمنان آنان ملاحده ذکر کرده اند و آن شعبه ای از مذهب شیعه است که فقط به هفت امام قائل است ، یعنی از ائمه ٔ دوازده گانه ٔ شیعه ٔ اثناعشری فقط تا امام جعفرصادق را معتقدند و پسر وی اسماعیل را امام هفتم دانسته و دوره ٔ امامان را با وی ختم شده می دانند و پسر اسماعیل مزبور محمد را قائم موعود می پندارند و پس از وی امامت را در اولاد او بترتیب مخصوص قائلند. مؤسس این طریقه خود محمدبن اسماعیل ولی مروج و مجدد و بلکه در واقعمؤسس حقیقی شالوده ٔ آن عبداﷲبن میمون القداح بود که خلفای فاطمی خود را از اعقاب او میدانستند.
خلاصه ٔ عقاید باطنیه ٔ این طائفه آنکه : خدای تعالی را بالاتر از حدّ صفات دانند و مبداء اعلی را بعد از خدا عقل کل و پس از آن در درجه ٔثانی نفس کل دانند و گویند بتأیید عقل کل و ترکیب نفس کل این عالم پدید آمد و پس از این دو جوهر علوی ،که گاهی فقط بتعبیر اول و ثانی از آنها نام میبرند،به سه لواحق یا سه فرشته قائلند که عبارت است از جدّ و فتح و خیال ، و هر پنج را رویهم پنج حدّ علوی خوانند، و گویند که مظهر عقل کل در این عالم انبیای اولوالعزم هستند بعلاوه ٔ قائم که جمعاً هفت باشند و آنانرا «ناطق » اسم میدهند که درجه ٔ سوم است (بعد از عقل کل و نفس کل ) و مظهر نفس کل وصی را «اساس » نامند ودرجه ٔ چهارم دارد . و بعداز اساس در رتبه امامان می آیند که با اساس هفت تن باشند یکی بعد از دیگری ، وبعد از درجه ٔ امام درجات حجت و داعی و مأذون می آید. در اسلام حضرت رسول (ص ) را ناطق و حضرت علی (ع ) را اساس و امام حسن و حسین و زین العابدین و محمد باقر وجعفر صادق و پسر او اسماعیل را ائمه ٔ هفت گانه آن دور دانسته اند. محمدبن اسماعیل را قائم و خلفای فاطمی را جزو امامان دور قائم دانند و هر امام را 12 حجت باشد و هر یک از حجت ها در منطقه ٔ مخصوص از روی زمین حکم و مأموریت دعوت و سرپرستی شیعه و بقول ناصرخسرو «شبانی رمه » را داشتند که این منطقه را «جزیره ٔ» او مینامیدند و در زیر حکم هر یک از حجتان سی داعی بود و هر یک از داعیان نیز مأذونان در زیر حکم خود داشتند که بدعوت عامه ٔ اشخاص و در واقع اهل استعداد از مسلمین مشغول بودند، بترتیبات مخصوص که ذکر آن باعث تطویل میشود، و کسی را که تازه بطریقه ٔ آنان ورود میکرد «مستجیب » مینامیدند. این درجات هفتگانه یعنی مستجیب و مأذون و داعی و حجت و امام و اساس و ناطق درجات و مراتب سیر آنان است . پنج درجه ٔ اخیر را پنج حدّ جسمانی خوانند و گاهی میان حجت جزایر و امام درجه ای ذکر میکنند به اسم «باب » که شاید همانست که گاهی هم «حجت اعظم » نامیده میشود و در طریقه ٔ صباحیه (پیروان حسن صباح ) که بدعوت جدیده معروف بود بعنوان رئیس مجلس دعوت در مصر «داعی الدعاة» نامیده میشد که ظاهراً «باب » امام زمان و دربان دعوت او منظور است و گاهی هم مأذون و داعی را به دودرجه ٔ فرعی تقسیم کنند که محدود و مطلق نامند و به این جهات درجات گاهی هفت و گاهی نه و گاهی بیشتر ذکرمیشود. از حجت های 12 گانه که هر کدام حجت یک جزیره بود چهار نفر همیشه ملازم خدمت امام زمان و هفت نفر مأمور جزایر سبعه (هفت اقلیم ) بودند که از آنجمله درعهد المستنصر باﷲ ناصرخسرو حجت جزیره ٔ خراسان (بمعنی جغرافیائی این کلمه در آن عهد) بود. این اسامی و اصطلاحات از کتب و اشعار ناصرخسرو استخراج شده . ولی ظاهراً اتباع حسن صباح که پیروان «دعوت جدیده ٔ» نزاری بودند برای درجات سیر اصطلاحات دیگری داشته اند مانند سوس و داعی کبیر و رفیق و لاصق و فدائی و غیره و ظاهراً اینان منطقه ٔ دعوت حجت ها را عوض جزیره «بحر» میگفتند .
اسماعیلیه بتأویل قائلند و آیات و احادیث و احکام شرع را تماماً تأویل میکنند و منکرین تأویل و پیروان ظواهرشریعت و تنزیل را «ظاهری » مینامند و بر آنان بسیار طعن میکنند و معروف آنست که اسماعیلیان خود و لااقل درجات بالاتر آنان باطناً به احکام و ظواهر دین اصلاً قائل نیستند و وقتی کسی داخل طریقه ٔ آنان شد و دعوت را پذیرفت ابتدا با او مدارا کرده و کشف راز نمیکنند ولی پس از آنکه به درجات بالاتر رسید و در سیر در مراتب ترقی کرد حقیقت اعتقاد خود را که انکار ظواهر شرع است بر او انشا می کنند، ولی از اظهارات ناصرخسرو دراشعار و تألیفات خود، خلاف این مطلب ظاهر میشود و وی نه تنها خود به اعلا درجه مواظب و مراقب اعمال شرعیه بود بلکه در کتاب وجه دین که برای خود اسماعیلیان و مستجیبان نوشته شده صریحاً منکر ظاهر را از باطنیان دجال باطنیان ، مینامد و بر او طعن میکند همانطور که منکر تأویل را دجال ظاهریان میخواند ولی به تقیه و حیله در دعوت و اظهار مطلب بر حسب عقل و فهم مخاطب که روش ایشان بوده توصیه میکند . این طایفه به حروف جُمَّل و معانی رمزی آن اهمیت عظیم میدهند و اغلب استدلالات و بیاناتشان از روی حروف است ، چنانکه این طریقه میان اغلب مذاهب و طرق اسماعیلی و شیعی دیگر عموماً و بکتاشی ها و صوفیه و شیخیه و اکثر مذاهب اشراقی و باطنی دیده میشود. اسماعیلیه علم و اعتقاد را غایت وجود بشر میدانند و به بهشت و دوزخ جسمانی قائل نیستند، ولی به مبتدیان این کلمات را بمعنی معمول و معروف تفسیر میکنند و بکلی انکار نمیکنند ، ولی به ارباب مراتب بالاتر بهشت را نفس انسان کامل و دوزخ را نفس انسان جاهل و دور از خداتأویل میکنند و بعث و نشور جسمانی را هم قائل نیستند و بعضی اشعار ناصرخسرو نیز در این معنی صریح است . احکام دین را هم چنانکه از کتاب وجه دین سر تا پا دیده شود تأویل میکردند واحکام ظاهری فقه را «هوی و هوس ریاست جویان » مینامیدند. (تقی زاده . مقدمه ٔ دیوان ناصرخسرو صص مو- ن ) .
الاسماعیلیة، هم الذین اثبتوا الامامة لاسماعیل بن جعفر الصادق و من مذهبهم ان اﷲ تعالی لاموجود و لا معدوم و لا عالم و لا جاهل و لا قادر و لا عاجز و کذلک فی جمیعالصفات و ذلک لان الاثبات الحقیقی یقتضی المشارکة بینه و بین الموجودات و هو تشبیه و النفی المطلق یقتضی مشارکةالمعدومات و هو تعطیل بل هو واهب هذه الصفات و رب للمتضادات . (تعریفات جرجانی ). و رجوع به سبعیه ، باطنیه ، ذومصة و ملاحده شود.
ترجمه مقاله