ترجمه مقاله

اسماعیل

لغت‌نامه دهخدا

اسماعیل .[ اِ ] (اِخ ) منصوربن القائم بن المهدی صاحب افریقیة. بروز مرگ پدر او با وی بیعت کردند و او بلیغ و فصیح بود و خطبه ها به ارتجال کردی و ابوجعفر احمدبن محمد المروروذی گوید: بروزی که ابویزید هزیمت یافت من در رکاب منصور بودم و او دو نیزه در دست داشت و یکی از آن دو چند بار از دست وی بیفتاد و من برگرفتم و گرد آن بستردم و بدو دادم و بتفأل این بیت بخواندم :
فالقت عصاها و استقرت بها النوی
کما قر عیناً بالایاب المسافر.
و او گفت چرا این آیت نخوانی که بهتر و بجای تر است : و اوحینا الی موسی ان الق عصاک فاذا هی تلقف ما یأفکون . فوقع الحق و بطل ما کانوایعملون . فغلبوا هنالک و انقلبوا صاغرین . گفتم ای مولای ما تو پسر رسول خدایی و این آیت بعلم نبوت ترا دست داد. ابن خلکان گوید: ویکی از موارد نیکو نظیر مورد مذکور حکایت ذیل است که تیمی در سیرت حجاج بن یوسف آرد و گوید: عبدالملک امر داد تا دری سازند بیت المقدس را و نام عبدالملک بر آن نویسند و حجاج تمنی کرد تا او نیز دری بنام خود بیت المقدس را هدیه کند و عبدالملک اجازت کرد. قضا را صاعقه ای بیفتاد و درِ عبدالملک بسوخت و باب حجاج بر جای ماند و این حادثه بر عبدالملک گران آمد و حجاج به خلیفه نوشت که شنیدم آتشی از آسمان بیامد و درِ امیرالمؤمنین بسوخت و درِ حجاج سالم بگذاشت و مثل ما جز مثل دو فرزند آدم نباشد: اذ قربا قرباناً فتقبل من احدهما و لم یتقبل من الاَّخر . و عبدالملک چون نامه بخواند بیارامید. و پدر منصور او را به حرب بویزید خارجی فرستاد و این بویزید مخلدبن کیداد مردی از اباضیه است که پارسائی و زهد نمودی و خروج خویش را بر قائم غیرت بر دین گفتی . و پشمینه پوشیدی و جز بر خر ننشستی و او را با قائم محاربات بسیار روی داد و همه شهرهای قیروان جز شهر مهدیه از قائم بستد و سپس بر در مهدیه فرودآمد و دربندان کرد و قائم در حصار بمرد و منصور مرگ پدر پوشیده داشت و در محاصره آن مقدار پایداری کرد تا ابویزید بازگشت و به سوسة رفت و شهر سوسه را به محاصره گرفت و منصور در این وقت از مهدیه بیرون شد و به حرب او شتافت و وی را هزیمت کرد و پس از چند هزیمت متوالی ابویزید را در سال 336 هَ . ق . اسیر کرد و او چهار روز پس از اسارت بجراحتی که داشت بمرد و منصور امر بسلخ او داد و پوست وی به کاه بینباشت و بر دار کرد و به آن زمین که بر مخلدبن کیداد ظفر یافت شهری پی افکند و منصوریه نامید و هم در آن اقامت گزید. و منصور امیری دلیر و ثابت قدم و بلیغ بود. و به ماه رمضان سال 341 برای تنزّه به جلولا شد و جلولا جایی بسیارمیوه است و بدانجا ترنجها که در دیگر جایگاهها بدان بزرگی دیده نیامده است چنانکه گاه باشد که هر چهار ترنج اشترباری برآید و از آن ترنجها بقصر خویش برد و او را کنیزکی بود قضیب نام و وی عاشق آن کنیزک بود و قضیب چون ترنجها بدید شگفتی نمود و گفت خواهم این میوه ها بر شاخهای آن بینم و منصور او را با بعض خاصگیان برگرفت وبه منصوریه شدند. و براه اندر بادی عظیم و سرمایی سخت پدید شد و برف بسیار باریدن گرفت چنانکه وی بیمارشد و بیشتر کسانی که با او بودند بمردند و چون به منصوریه رسید بیماری وی شدت کرد و بدان بیماری درگذشت ، بروز جمعه آخر شوال سال بر 341 و جسد وی به مهدیه نقل کردند و بدانجا بخاک سپردند. و گویند چون به منصوریه رسید خواست به حمام شود و اسحاق بن سلیمان اسرائیلی طبیب او وی را منع کرد و او نپذیرفت و حرارت غریزیه ٔ وی به حمام نقصان گرفت و چون از حمام بیرون شد سهر و بیخوابی وی را دریافت و اسحاق به معالجه ٔ او می پرداخت و این بیخوابی پیوسته بر وی شدیدتر بود. آنگاه به یکی از کسان خود گفت : آیا در قیروان طبیبی که این درد از من بردارد نیست ؟ گفتند بدین جا طبیبی جوان بنام ابراهیم باشد. گفت او را حاضر آرند و حال خودبدو بازگفت و از سهر خویش شکایت کرد و او چیزهای منوم گرد کرد و در قنینه ای بر آتش نهاد و بدو گفت تا آن ببوید و او پیوسته می بویید تا بخواب شد و ابراهیم از عمل خویش شادان بیرون شد و سپس اسحاق درآمده و خواست تا امیر را دیدار کند. گفتند او خفته است . گفت اگر بعلاج خفته باشد مرده است و بخواب نیست و چون احتیاط کردند چنان بود که او گفته بود. پس بجریمه ٔ مرگ منصور، کشتن ابراهیم طبیب جوان خواستند و اسحاق گفت بر او گناهی نیست ، چه او بدانسان که اطباء در کتب خودآورده اند عمل کرده و شما اصل بیماری به او نگفته اید. من میخواستم با بازگردانیدن حرارت غریزی خواب وی اعادت کنم و چون او را به انطفاء آن حرارت معالجه کردند دانستم که بمرده است . مولد او بقیروان بسال 302 وبقولی 301 و مدت امارت وی هفت سال و شش روز بود. رجوع به ابن خلکان شود.
ترجمه مقاله