ترجمه مقاله

اسود

لغت‌نامه دهخدا

اسود. [ اَ وَ ] (اِخ ) ابن عفان . مؤلف مجمل التواریخ والقصص در ترجمه ٔ حسان بن تبع گوید: از دست جذیمةالابرش ، ملکی بود به یمامه ، نام او عملوق ، و ستمکاره بود و بر زنان و دختران رعیت دست دراز کردی و از گریختگان طسم و جدیس قومی به یمامه مقام داشتند، و این پادشاه از قبیله ٔ طسم بود. و مهتری بود جدیس را نام او اسودبن عفان از این فعل پادشاه ستوه گشت ، و با مهتران جدیس درساخت ، و عملوق را با جمله ٔ مهتران بنی طسم مهمان کرد. و همه را بکشتند بحیلت . (مجمل التواریخ و القصص ص 163).
ترجمه مقاله