ترجمه مقاله

اسود

لغت‌نامه دهخدا

اسود. [ اَ وَ] (اِخ ) ابن شعوب . یکی از مشرکین که در وقعه ٔ بدر شرکت داشت . رجوع به امتاع الاسماع ج 1 ص 149 و واقدی ص 268 شود. در ابن هشام نام او «شدادبن الاسود و هو ابن شعوب » آمده (ج 2 ص 568). ابن حجر در ترجمه ٔ ابوبکربن شعوب اللیثی گوید: اسم او شداد است و گویند اسود.و گویند او شدادبن اسود است ، اما شعوب مادر اوست به اتفاق ... و او خزاعیة و بقولی کنانیة بود و در بخاری وی را کلبیة گفته است ، و در ترجمه ٔ «شدادبن شعوب » آمده : اسم پدر او «اسودبن عبدشمس بن مالک از بنی لیث بن بکربن کنانة» است . (امتاع الاسماع ج 1 ص 149 ح 6).
ترجمه مقاله