ترجمه مقاله

اسپرک

لغت‌نامه دهخدا

اسپرک . [ اِ پ َ رَ ] (اِ) به هندی اسم اکلیل الملک است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). گیاهی است زرد که بدان جامه رنگ کنند و بعربی زریر گویند. (رشیدی ) (سروری ) (غیاث ) (برهان ). رنگی است که رنگریزان جامه ٔ سبز بدان رزند. (مؤید الفضلاء). وَرس ، و آن گیاهی شبیه سمسم است . منبت آن بلاد یمن است و بس میکارند آنرا و تا بیست سال باقی باشد. (منتهی الارب ). در کرمان از این گیاه برای قالی رنگ گیرند. قندید. قُرّاص . (منتهی الارب ).حُص ّ. پشتراغ . پشترغ . بشترغ . شبرق . پشترک . اسپرک خشک . ضریع. زریر. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (فهرست مخزن الادویه ). نباتی است رنگی که ساقه و برگ و گل آن استعمال میشود و این گیاه در خراسان فراوان است :
ناز و نعم پرورده را از من بگو کاین راه را
اشکی بباید چون بقم رخساره ای چون اسپرک .

مظفر کرمانی .


|| چوب زردرنگی است که آنرا خرد کرده و جوشانده با آب آن چیزی را برنگ زرد ملون کنند و آنرا روی چدن بکشند برنگ نفتی بی نظیر درآید که آنرا نفتی اسپرک گویند و رنگی مطبوع است . (شعوری ). || پاره ٔ چوبی که در بُن دسته و سر آهن بیل کنند تا پای بدان فشرند. || بعضی گویند برگ زردچوبه است . (برهان ). || درخت خربزه .(برهان ).
ترجمه مقاله