اسپنوی
لغتنامه دهخدا
اسپنوی . [ اِ پ َ ] (اِخ ) کنیزک تژاو داماد افراسیاب . گویند او بسیار جمیله بود و چون تژاو بگریخت بیژن او را متصرف شد و به اضافه ٔ کاف بعد از حرف ثالث که اسپکنوی باشد، هم به نظر آمده است . (برهان ) (مؤید الفضلاء) :
یکی ماهروئی بنام اسپنوی
سمن پیکر و دلبر و مشکبوی .
یکی ماهروئی بنام اسپنوی
سمن پیکر و دلبر و مشکبوی .
فردوسی .