ترجمه مقاله

اسکاف

لغت‌نامه دهخدا

اسکاف . [ اِ ] (ع ص ) (ظ: از شکافتن فارسی ) هر صانع که باآلتی آهنین کار کند. هر اهل حرفه که به آهن کار کند. (منتهی الارب ). هر صانع. (مؤید الفضلاء). کل صانع. (مهذب الاسماء). هر پیشه وری . (ربنجنی ). || یا هر اهل حرفه است سوای کفشگر، که آن اسکف است . (منتهی الارب ). || یا کفشگر. (منتهی الارب ) (ربنجنی ). ارسی دوز. کفش دوز. کفاش . موزه دوز. خفاف . اسکوف . ج ، اساکفة :
آلت زرگر بدست کفشگر
همچو دانه کشت کرده ریگ در
وآلت اسکاف پیش برزگر
پیش سگ که ، استخوان در پیش خر.

مولوی .


|| نجار. درودگر. چوب تراش . || (اِ) دردی می . || سر. || ران . (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله