ترجمه مقاله

اسکنان

لغت‌نامه دهخدا

اسکنان . [ ] (اِخ ) قلعه ای بفارس : سلطان (محمد خوارزمشاه ) بر اتابک سعد ابقا نمود و او پسر بزرگتر خود اتابک زنگی را بنوا بسلطان داد و او قلعه ٔ اصطرخ و اسکنان را با چهار دانگ محصول فارس سلطان را مقرر داشت تا اجازت مراجعت یافت . (جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 2 ص 97). در نسوی نسخه ٔ پاریس ص 26 آمده : و تسلم قلعتی اصطخر و اسکناباد. (چ هوداس ص 19: اسکناباد). «و معلوم نشد که مقصود در متن همان قلعه ٔ اشکنوان معروف است یا مراد قلعه ای دیگر است ». (جهانگشای جوینی ج 2 ص 97 حاشیه ٔ 3).
ترجمه مقاله