ترجمه مقاله

اسید

لغت‌نامه دهخدا

اسید. [ اُ س َ ] (اِخ )ابن حضیربن سماک بن عتیک اشهلی اوسی . کنیه ٔ او را ابویحیی و ابوالحصین و ابوعیسی و ابوعتیک و ابوعتیق گفته اند. صحابی است و پدر او به حضیرالکتائب معروف بود. وی با سعدبن معاذ رفیق شفیق بود و هر دو بر دست مصعب بن عمیر اسلام آوردند و خویشان خود را نیز به دین اسلام دعوت کردند. اسید یکی از کسانی است که مردم را به بیعت خلیفه ٔ اول تشویق می کرد. وی بسال 20 هَ . ق . درگذشت . (قاموس الاعلام ترکی ). او غزوه ٔ عقبة و بدر رادریافت . (عقدالفرید چ محمد سعید العریان ج 3 ص 326). زرکلی گوید: وی در عهد جاهلیت و اسلام شریف و مقدم قبیله ٔ اوس از اهل مدینه بود و از عقلای عرب و صاحب رأی محسوب می شد. و او را به لقب کامل میخواندند. در عقبةالثانیه با هفتاد تن از انصار حضور یافت و یکی ازنقبای دوازده گانه است و احد را نیز دریافت و هفت جراحت بدو رسید و آنگاه که مردم از گرد رسول (ص ) بپراکندند وی با پیامبر بماند. و نیز در خندق و همه ٔ مشاهد حضور داشت و در حدیث آمده : نعم الرجل اسیدبن الحضیر. و او به مدینه درگذشت و بخاری و مسلم ، 18 حدیث ازو روایت کرده اند. متوفی بسال 20 هَ . ق . (اعلام زرکلی ج 1 ص 117). حمداﷲ مستوفی گوید: «اسیدبن حصین (کذا)از بنی سهل الانصاری اوسی بود. وفات او در زمان عمر رضی اﷲ عنهما در سنه ٔ عشرین بود.» (تاریخ گزیده چ لندن ج 1 ص 215). خوندمیر گوید: در همین سال [عشرین ] اسیدبن حصیر (کذا) انصاری وفات یافت و او از جمله ٔ رؤسای بنی عبدالاشهل بود و بجودت قرائت و حسن صورت اتصاف داشت . (حبیب السیر چ تهران جزو 4 از ج 1 ص 167). و رجوع به تاج العروس شود.
ترجمه مقاله