اشام
لغتنامه دهخدا
اشام . [ اَ ] (اِ) خوراک بقدر حاجت باشد که به عربی قوت لایموت گویند. (برهان ) (هفت قلزم ). آشام :
پناه سوی قناعت همی برم زین قوم
که اهل خانه ٔ خود را اشام می ندهند.
|| آش تنک لطیف . (مؤید الفضلاء).
پناه سوی قناعت همی برم زین قوم
که اهل خانه ٔ خود را اشام می ندهند.
کمال اسماعیل .
|| آش تنک لطیف . (مؤید الفضلاء).