ترجمه مقاله

اشتاد

لغت‌نامه دهخدا

اشتاد. [ اَ ] (اِخ ) یا اشتادگشسب . نام دانائی که قباد پرویز (شیرویه ) وی را همراه خراد برزین نزد پدر خویش خسروپرویز به اندرز و پوزش فرستاد :
چو اشتاد و خراد برزین پیر
دو دانای گوینده و یادگیر...
چو خراد برزین و اشتاگشسب
بفرمان نشستند هر دو بر اسب .

فردوسی (از شاهنامه چ بروخیم ج 9 ص 2910).


چو اشتاد و خراد برزین ز شاه
پیام آوریدند از آن بارگاه
بخندید خسرو به آواز گفت
که گفتار تو با خرد نیست جفت .

فردوسی (ایضاً ص 2912).


و رجوع به اشتاد در «ولف » شود.
ترجمه مقاله