ترجمه مقاله

اشترخار

لغت‌نامه دهخدا

اشترخار. [ اُ ت ُ ] (اِ مرکب ) نوعی ازخار است که شتر آنرا برغبت تمام میخورد و خار شتری همان است . (برهان ) (آنندراج ). نام جنسی از خار باشد که شتر آنرا برغبت تمام چرا کند و آنرا خاراشتر و خارشتر و شترخار نیز گویند. (جهانگیری ). درختی است خُرد خاردار که شُتُر را نیک فربه گرداند، و از آن خار مانند شهد شیره ای بدرآید و آن شیره را ترانگبین گویند، و آنرا شترخار بحذف همزه و کِرْنه نیز گویند، و [در] هند آنرا جواسه نامند. بر این نمط در فرهنگنامه مرقوم است . فامّا چنان معلوم میشود که جواسه نباشد، زیرا از خار جواسه شیره بدرنمی آید. (شرفنامه ٔ منیری ). بمعنی خارشتر است و معنی دیگر گویند نوعی از مار ونوعی کنه است که خون شتر را خورد. (انجمن آرای ناصری ). و آنرا اشترخوار نیز گویند. درختی است خرد خاردارکه شتر را نیک فربه گرداند و خار او مانند شهد شیره بدرآید. (مؤید الفضلاء). اشترخوار. شترخار. خاراشتر. خارشتر . کِرْنَه . جواسه . اشترخاو. زنجبیل عجم . مغیلان . خار مغیلان . طرثوث . طوبالیس . و رجوع به اشترغار و اشترغاز و اشترگیا و اشترخاو و خارشتر و اشترخوار و شترخار و شترخوار شود.
ترجمه مقاله