ترجمه مقاله

اشترخوار

لغت‌نامه دهخدا

اشترخوار. [ اُ ت ُ خوا / خا ] (اِ مرکب ) اشترخار که خارشتر باشد. (برهان ). اشترخار است که خار شتری باشد. (آنندراج ). نام درختی است خرد خاردار که شتر را نیک فربه گرداند و از خار مانند شهد شیره بدرآید. (هفت قلزم ). و رجوع به اشترغار و اشترغاز و اشترخار شود. || کنه و آن جانوری است کوچک و خونخوار که بر بدن شتر و گاو و خر و گوسفند بچسبد و خون از بدن آنها بمکد. (برهان ) (هفت قلزم ) (آنندراج ). کرنه . کرته . اشترغاز. شترخوار. (جهانگیری ). || نوعی از مار که آنرا اشترخوار میگویند. (برهان ) (هفت قلزم ) (آنندراج ). و رجوع به شترخوار شود.
ترجمه مقاله