ترجمه مقاله

اشتر

لغت‌نامه دهخدا

اشتر. [ اَ ت َ ] (ع ص ) آنکه پلک چشم او بازگردیده باشد. (آنندراج ). آنکه پلک چشم وی بگردیده باشد. (تاج المصادر بیهقی ). دریده چشم . مؤنث : شَتْراء. ج ، شُتْر. (مهذب الاسماء). پلک گردیده . کفته پلک . آنکه پلک چشم او ورگردیده باشد. (زوزنی ). آنکه پلک چشم او بازگردیده باشد. گردیده پلک . (السامی ).
- اَشتر شدن ؛ انشتار.
|| (اصطلاح عروض ) شمس قیس رازی آرد: شَتْر جمع است میان قبض و خَرْم و چون از مفاعیلن منشعب باشد آنرا اشتر خوانند و شَتْر عیب و نقصان باشد، و اشتر پلک چشم نوردیده بود و بحکم آنکه وتد و سبب این جزو بدین زحاف ناقص شد آنرا اشتر خواندند. (المعجم چ مدرس رضوی ص 36).
با یارم درد دل همی گفتم دوش
مفعولن فاعلن مفاعیلن فاع
اخرم اشتر سالم اَزَل ّ.

(از همان کتاب ص 89).


ترجمه مقاله