ترجمه مقاله

اشتقاق کبیر

لغت‌نامه دهخدا

اشتقاق کبیر. [ اِ ت ِ ق ِ ک َ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اشتقاق کبیر آن است که دو کلمه در حروف با هم متحد باشند ولی در ترتیب موافق نباشند، مانند «جبذ» از «جذب ». (از کشف الظنون ). و جرجانی آرد: اشتقاق کبیر آن است که بین دو لفظ فقط در لفظ و معنی تناسب باشد نه در ترتیب ، مانند «جبذ» از «جذب ». (از تعریفات ). و رجوع به اشتقاق شود. و صاحب نفایس الفنون آرد: و اما اشتقاق کبیر، عبارت است از ردّ صیغ مختلفه با معنی واحد جهت اشتراک در جمیع حروف اصول به اعتبار تقدیم و تأخیر آن حروف یا به اعتباراختلاف حرکات چنانکه گوئیم اصل ترکیب «ک ل م » از برای شدت و قوت است و معانی تراکیب ممکنه ازو به آن راجع، چه ترکیب اول مثلاً کلم است بمعنی جراحت کردن و معنی شدت در او ظاهر است و کلمه و کلام از اینجا است و شدت تأثیر کلام در نفوس متحقق است کما قال الشاعر:
جراحات السنان لها التیام
و لایلتام ما جرح اللسان .
وکلام زمین سخت را گویند و دویم کمل بحرکات ثلث و معنی قوت درو هم ظاهر است چه هرکه کامل بود بناچار نفس او قوی تر از ناقص باشد و سیم ملک که آن غلبه و قوتست و گویند «ملکت العجین » چون خمیر نیک کرده باشند، و «تملکت » چون بقهر بر آن چیز مالک شده باشند و چهارم «لکم » که آن مشت زدن است . و پنجم «مکل » یقال : بئر مکول ؛ هر چاهی را که در او آب نباشد از سختی . و ششم «لمک » که آن نام ملکی بود و یقال تلمّک البعیر؛ چون لبهای خود را بپیچد و ماذقت لماکاً؛ یعنی چیزی که سد خله من کند نخوردم . و همچوترکیب «ق و ل » که وضع این حروف جهت سهولت و خفت است و این معنی در تراکیب محتمله ٔ او موجود، چه ترکیب اول او مثلاً «قول » است و معنی خفت در سخن گفتن ظاهر است و دویم «قلو» و آن خر وحشی را گویند جهت خفت حرکت او و یقال : قلوت البر؛ یعنی بریان کردم گندم را و چون بریان کنند بناچار خفیف شود و سیم «ولق » که آن شتافتن است و چهارم «لوق » چنانکه در حدیث آمده است که :لااکل من الطعام الا ما لوق ؛ ای ما اعملت الید فی تحریکه . و پنجم «وقل » چنانکه گویند: توقل القلو فی الجبل ؛ چون خر وحشی بر بالای کوه رفته باشد. ششم «لقو و لقوه » بفتح لام و کسر آن عقاب را خوانند جهت خفت او. و همچو ترکیب «کنی » که آن را از برای خفا وضع کردند و این معنی در «کنی » ظاهر است چه کنایت خلاف صریح باشد و «نکی » رساندن مضرتست به دشمن چنانکه او را آگاهی نباشد و از اینجاست که گویند نکایت دهر و «کین » گوشت پاره ای را گویند که در میان فرج زن باشد جهت خفای آن ،در «نیک » نیز این معنی ظاهر. و همچو ترکیب «ق رم » که از برای غلبه وضع کردند و این معنی در «قرم » که از برای غلبه ٔ شهوت گوشت خوردن است یا مهتر قوم و «قمره » که غلبه کردن است در قمار و «مرق السهم » چون از نشانه گذشته باشد ظاهر است و در «رقم » که داهیه باشد و«رمق » که ضیق است و «مقر» که مانند صبر است از اَمْقَرَ الشی ُٔ؛ اذا امر؛ نزدیک است بدان . و همچو ترکیب «م ال » که وضع آن جهت جمعیت است و این معنی در مال وامل و ملا و الم و لام ظاهر است و آنچه گویند سهم لام ؛مر تیری را که بر او پر باشد و لامت الجرح ؛ چون استوار کرده باشد با معنی مذکور عاید است و لماء بعینه هرچند نیامده است ، اما اءَلماءَ بالشی ٔ؛ چون گرد درآمده باشد بر او و تلمأت علیه الارض هم عاید است با آن . و اختلاف در حرکات همچو صبا مر بادی را که از جانب مشرق آید و صبی مر کودکی را و تشوه و صبا میل را که جمله در خفت و حرکت مشترکند و همچو جَنّه و جِنّه و جُنّه که در استتار مشترکند و همچو بَرّ و بِرّ و بُرّ که در انتفاع مشترکند و بحسب قوت و حرکات در بعضی دلالت بر آن اقوی همچو بُرّ که بضم قوی تر است از کسرو کسر از فتح و در مذکورات این معنی ظاهر است و العلم من عنداﷲ.
ترجمه مقاله