ترجمه مقاله

اشتمال

لغت‌نامه دهخدا

اشتمال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) در خود پیچیدن جامه را. (منتهی الارب ). جامه را در خود پیچیدن و آن را به دور تمام بدن بستن چنانکه دست از آن خارج نشود و آن اشتمال صماء است . (از اقرب الموارد). || اشتمال امری بر کسی یا چیزی ؛ احاطه کردن امر او را. (از اقرب الموارد). دراز گرفت او را و احاطه نمود. (منتهی الارب ) . فراگرفتن . (غیاث ). شامل بودن و فراگرفتن و دارا بودن . (فرهنگ نظام ). || اشتمال مردی ؛ شتابیدن او. (از اقرب الموارد). اشتمل الرجل ؛بشتافت . (منتهی الارب ). || اشتمال بر شمشیر؛ زیر جامه ٔ خود کردن آنرا. (منتهی الارب ). || اشتمال در حاجت ؛ آماده ٔ آن شدن . || اشتمال بر فلان ؛ او را حفظ کردن . (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله