ترجمه مقاله

اشراب

لغت‌نامه دهخدا

اشراب . [ اِ ] (ع مص ) دروغ بربستن بر کسی .یقال : اشربتنی ما لم اَشْرَب ْ؛ یعنی بربستی بر من آنچه نکرده ام . (منتهی الارب ). اشرب بفلان ؛ کذب علیه . (اقرب الموارد). || هر شتر را با قرین آن کردن . (منتهی الارب ). اشرب ابله ؛ جعل لکل جمل قریناً. (اقرب الموارد) . || رسن را در گلوی اسبان رفتن . (منتهی الارب ). اشرب الخیل ؛ جعل الحبال فی اعناقها. (اقرب الموارد). || رسن را در گلوی کسی کردن . (منتهی الارب ). اشرب فلاناً الحبل ؛ جعله فی عنقه . (اقرب الموارد). || حب کسی با دل وی آمیخته بودن . (منتهی الارب ). آمیختن . (زوزنی ). اُشْرِب َ فلان ٌ حُب َّ فلان ، (بصیغةالمجهول )؛ خالط حبّه قلبه .(اقرب الموارد). || اُشرب َ الابیض حمرة (بصیغه ٔ مجهول )؛ ای علاه ذلک . (منتهی الارب ). در اقرب الموارد این معنی بصیغه ٔ مجهول نیامده بلکه در ذیل معانی معلوم فعل آرد: اَشْرَب َ الثوب َ حمرةً؛ مزجها بلونه . || آب دادن . (منتهی الارب ). اشربه ؛ سقاه . (اقرب الموارد) . || آب خوردن . (منتهی الارب ). || اشربه ؛ جعله یشرب . (اقرب الموارد). درخورانیدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 13). || تشنه شدن . (منتهی الارب ). اشرب الرجل ؛ عطش . (اقرب الموارد). || صاحب شتران سیراب و شتران تشنه شدن . از لغات اضداد است . (منتهی الارب ). اَشْرَب َ؛ رویت ابله و عطشت . ضد. (اقرب الموارد). || اَشْرَب َ؛ حان لابله ان تشرب ؛ هنگام آب خوردن شتر وی شده است . (از اقرب الموارد). نزدیک به آب خوردن رسیدن . (منتهی الارب ). || سیر رنگ درخورانیدن جامه را و درخوردن آن . لازم و متعدی . (منتهی الارب ). اشرب اللون ؛ اشبعه . (اقرب الموارد). || اشرب ابله ؛ قیدها. یقول الرجل لناقته : لاشربنک الحبال و النسوع و اشربوا ابلکم الاقران ؛ ای ادخلوها فیها و شدوها بها. سمع صاحب الاساس من یقول : رفع یده فاشربها الهواء ثم قال بها علی قذالی . (اقرب الموارد).
ترجمه مقاله