ترجمه مقاله

اشرف

لغت‌نامه دهخدا

اشرف . [ اَ رَ ] (اِخ ) ملا محمدسعید مازندرانی پسرمحمدصالح متخلص به اشرف و معروف به اشرف مازندرانی .در شعر و ادب شاگرد صائب تبریزی بود و در خط نستعلیق نزد عبدالرشید دیلمی تلمذ کرد. قطعه ٔ مفصلی در وفات دو استاد خود سروده است که دو بیت آن نقل میشود:
کرده بود ایزد عنایت خوشنویس و شاعری
از وجود هر دو کردی افتخار ایام ما
بود اسم و رسم آن عبدالرشید خوشنویس
وین محمد با علی بود و تخلص صائبا.
رجوع به ریحانةالادب ذیل اشرف و صائب شود. و در تذکره ٔ حزین آمده است : محمدصالح پدر او دخترزاده ٔ محمدتقی مجلسی بود. اشعار خوب و معمیات مرغوب داشت . بهند سفر کرد و مدتها بکام و ناکامی بسر برد. در اواخر که عازم بازگشت به ایران بود در سال 1116 هَ .ق . درگذشت - انتهی . بیش از دو صفحه اشعار وی در تذکره ٔ حزین آمده است . و صاحب آتشکده آرد: ملا محمدسعید در اصفهان تولد یافت و پس از اکتساب کمالات به هندوستان رفت و باز به اصفهان بازگشت . این دو بیت از اوست :
بسیر کعبه و دیریم گاه اینجا و گاه آنجا
چو مطلب جستجوی اوست خواه اینجا و خواه آنجا.
از تغافلهای پی درپی بخود یارش کنم
پا به بخت خود زنم چندانکه بیدارش کنم .

(از آتشکده ص 166).


و صاحب قاموس الاعلام آرد: از متأخران شاعران هند و ایران بودکه از مازندران به هندوستان رفت و به سمت آموزگاری زین النسابیگم دختر عالمگیرشاه نائل آمد. او را دیوان شعر و چند مثنوی است .
ترجمه مقاله