ترجمه مقاله

اشکره

لغت‌نامه دهخدا

اشکره . [ اِ ک َ رَ / رِ ] (اِ) هر مرغ شکاری از اقسام باز و باشه و غیر آنها :
اشکره را از پی جوق کلنگ
هست چو آویزش قصاب چنگ .

امیرخسرو.


شِکره مخفف اشکره است . (فرهنگ نظام ). طایر شکاری که آنرا شکره گویند. (غیاث ). مرغی شکاری که آنرا پیغو خوانند. (التفهیم ). مرغان شکاری را گویند مطلقاً و بعضی گویند مرغی است شکاری از جنس باشه لیکن از باشه کوچکتر بود و آنرا پیغو خوانند. (برهان ). مرغان شکاری . (انجمن آرا). مرغ شکاری که آنرا شکره نیز گویند. (آنندراج ) : چاو گنجشک که از اشکره گریزد او بانگ همی کند آواز او را چاو خوانند و گویند همی چاود. (لغت نامه ٔ اسدی ). و زینت پادشاهان ساخت از اسپان برنشستن و بارها بر چهارپایان نهادن و اشکره ها از بهر نخجیر بدست آوردن . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 28). خادمی باشه بر دست داشت ، آن باشه بخواست و بر دست نشاند، در آن میان از دهن خیو بینداخت ... عبداﷲ خطیب ... نعلین برداشت و آن خادم رانعلینی چند بر گردن زد و گفت شما ملک زادگان را چنین می پرورید کز ایشان این بی ادبی می آید که اشکره بر دست دارند و خیو اندازند! (نوروزنامه ).
ترجمه مقاله