اشکسته بند
لغتنامه دهخدا
اشکسته بند. [ اِ ک َ ت َ / ت ِ ب َ ] (نف مرکب ) شکسته بند. رَدّاد. (ناظم الاطباء). آروبند :
خواجه ٔ اشکسته بند آنجا رود
که در آنجا پای اشکسته بود.
و رجوع به شکسته بند شود.
خواجه ٔ اشکسته بند آنجا رود
که در آنجا پای اشکسته بود.
مولوی .
و رجوع به شکسته بند شود.